در حديث ديگرى آمده است:
يَا عَلِيُّ ! مَا عَرَفَ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَيْرِي وَ غَيْرُكَ. وَ مَا عَرَفَكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ غَيْرُ اللَّهِ وَ غَيْرِي. 1 اى على! خدا را به حقّ معرفتش كسى جز من و تو نشناخت. و تو را به حق معرفتت، جز خدا و من نشناخت.
بنابراين مراد از نرسيدن به حقّ معرفت خداوند سبحان در روايت ابن ابى جمهور و احاديث مشابه، اين است كه انسانها در معرفت خداوند سبحان، فقط به معرفت عقلى اكتفا كنند. زيرا روشن است كه به وسيله عقل بشرى و اصطلاحى، جز عناوين كلى و مفاهيم عام چيزى عايد انسان نمىشود. به همين جهت در روايات ديگر، حقّ معرفت خدا مورد تصديق قرار گرفته است، به اين معنى كه به ايمان و اطاعت از او و به عبوديت كامل و با پيروى از فرامين الهى به آن بايد رسيد. اين عبوديت و اطاعت چگونه است؟ چنين است كه وقتى از انسان درباره معبود او مىپرسند، با توجه به معرفتى كه از او يافته است، او را از همه آنچه در مخلوق مىبيند، تنزيه كند؛ هيچ گاه در مورد او تفكر و تعقل و توهم نكند و حتى اوصافى را كه او براى خودش به عنوان آيه و علامت خويش قرار داده، موهوم و معقول خويش نكند. در حديث مفضّل به اين امر اشاره كرده و مىگويد:
فَإِنْ قَالُوا: فَأَنْتُمُ الآْنَ تَصِفُونَ مِنْ قُصُورِ الْعِلْمِ عَنْهُ وَصْفاً حَتَّى كَأَنَّهُ غَيْرُ مَعْلُومٍ.
قِيلَ لَهُمْ: هُوَ كَذَلِكَ مِنْ جِهَةٍ، إِذَا رَامَ الْعَقْلُ مَعْرِفَةَ كُنْهِهِ وَ الإِحَاطَةَ بِهِ. وَ هُوَ مِنْ جِهَةٍ أُخْرَى أَقْرَبُ مِنْ كُلِّ قَرِيبٍ، إِذَا اسْتُدِلَّ عَلَيْهِ بِالدَّلائِلِ الشَّافِيَةِ. فَهُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْوَاضِحِ لا يَخْفَى عَلَى أَحَدٍ، وَ هُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْغَامِضِ لا يُدْرِكُهُ أَحَدٌ. وَ كَذَلِكَ الْعَقْلُ أَيْضاً ظَاهِرٌ بِشَوَاهِدَ ]بِشَوَاهِدِهِ [وَ مَسْتُورٌ بِذَاتِه. 2 اگر بگويند: شما قصور بشر را از رسيدن به خدا چنان توصيف كرديد كه گويا انسان، خدا را به هيچ وجه نمىتواند بشناسد.
در جواب گفته مىشود: اين سخن، از آن جهت درست است كه انسان به عقل