گزارشى از مصاحبه با آيت‏ الله سيد محمّدباقر موحّد ابطحى - صفحه 146

در حالى كه تا وقتى در آسمان بودند، به شكل انسان نبودند و گوشت هم نداشتند. اين بود كه به حضرت ابراهيم گفتند: ما مرسلين پروردگار عالَميم.
مثال ديگر، نزول جبرئيل بر رسول خدا به شكل دحيه كلبى است. پيغمبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمنشسته بودند. جبرئيل به صورت دحيه كلبى آمد. اميرالمؤمنين از او عبور كردند. پيامبر فرمود: يا على مثل اينكه گذشتى و رفتى! عرضه داشت: ديدم با دحيه كلبى صحبت مى‏كنيد، نخواستم صحبت را قطع كرده باشم. فرمود: اين جبرئيل بود، ولى به اين صورت در آمده بود. براى پيغمبر ما هم به اين صورت درآمد. آيا اينها را قبول نداريد؟
مثال ديگر: خداوند به حضرت موسى عليه ‏السلام مى‏فرمايد: «ما تلك بيمنيك يا موسى؟ قال: هى عصاى اتوكّئوا عليها و اهشّ بها على غنمى». آيا مى‏توان با دست، يك چوب به قطر 40 متر به عنوان عصا بگيرى و بروى با آن درخت و برگ بتكانى؟ نه، مى‏گويد: اتوكّؤاعليها يعنى در دست مى‏گيرم، به آن تكيه مى‏كنم و به درخت مى‏زنم تا اينكه برگ براى گوسفندانم بريزد. «اهش بها على غنمى». خطاب رسيد به موسى كه اين را بينداز. او هم انداخت. «فاذا هى ثعبان مبين» اين ثعبان (اژدها) با چوب خشكيده چه ربطى به هم دارند؟ چوب خشك، سلول و گلبول ندارد، در حالى كه اژدها داراى گلبول است.آنا عصا را به زمين انداخت، آنا اژدها گلبول پيدا كرد. اين با چه علتى است؟
من چون مراتب تحصيل فلسفى را تمام خوانده‏ام و گذرانده‏ام، مى‏گويم: قرآن دارد به صراحت مى‏گويد عصا را كه انداخت، چوب خشكيده به صورت ثعبان در آمد و بعد تمام كالاهاى ساحران را بلعيد كه سَحَره گفتند: «آمنا برب هارون و موسى». خطاب رسيد: موسى اين اژدها را بگير. اوّل كار، احتياط كرد. خطاب رسيد: « يا موسى لا تخف انى لا يخاف لدىّ المرسلون» حضرت موسى برداشت. عصا خودش برگشت و بار ديگر چوب شد. مار و آنچه را از سحر و غيره بلعيده بود، كجا رفت؟ اينها كه ماده بود چه شد؟
قرآن را قبول داريم يا نه؟ اين عين معاد جسمانى است. اين همان معاد جسمانى است.
يك مثال از زندگى عادّى خودمان بزنم. تلفن همراه تصويرى شما در دست‏تان است. يك تلفن همراه در آمريكا هست، در 8 ثانيه اين صدا و تصوير به آنجا منتقل مى‏شود. من

صفحه از 148