است.و تكلّم درباره خدا هم حرام است. ولى دين مىگويد: خداى تعالى نفس خويش را به انسانها شناسانده و بندگان، خداى خويش و كمالات او را به خود او شناختهاند. دين مىگويد: بنده، خدا را به حقيقت ايمان مىبيند. دين، بنده را به لقا و رؤيت خدا بشارت مىدهد، معرفت و رؤيت و لقاء و وصالى كه از مفهوم و معقول و مدرَك و متصوّر شدن متعالى است، بلكه تحيّر و وَلَهآور است. به همين جهت به خدا «إله» گفته شده است.
ايشان در جاى ديگر مىنويسد:
أساس الدين على أنّ تعريف نفسه و الهادي إليه ليس إلاّ هو. و من عرفه بغيره فليس يعرفه و أنّه فطرهم على معرفته و إنّما حجبتهم الغفلة والذنوب، فلابدّ لهم من المذكّر الرافع للغفلة. و عليهم التوبة والاستغفار والإنابة والتضرّع إليه تعالى، كي يهديهم إلى نفسه، فيعرفوه حقّ المعرفة. ۱
اساس دين بر اين استوار شده است كه خداى سبحان نفس خويش را بر بندگانش معرفى كرده و اوست كه آنها را به خود هدايت نموده است نه غير او. و هر كس خدا را به غير او بشناسد، او را نشناخته است. و خداوند، همه را بر معرفت خويش مفطور داشته و غفلت و گناه، حجاب آن معرفت شده است، پس لازم است مذكِّرى آنها را از غفلت بيرون آورد و براى آنها لازم است كه توبه و استغفار كنند و به سوى خداى سبحان برگردند و به درگاه او تضرّع و انابه كنند، تا دوباره آنها را به نفس خويش راه نمايد تا شناخت واقعى و حقيقى به او پيدا كنند.
نيز مىنويسد:
و إجمال أساس القرآن و صاحب الشريعة هو أنّ وحدانيّة الحقّ كمال معرفته. فإذا لم يُعرف الله تعالى إلاّ بنفسه، لم يُعرف توحيده إلاّ بنفسه بالطريق الأولى، لا بالعلم و العقل، فضلا عن المعلومات والمعقولات والمفهومات والمتصوّرات. ۲
خلاصه أساس قرآن و صاحب شريعت، اين است كه توحيد حق، كمال معرفت