مرورى بر احاديث معرفت خدا (2) - صفحه 30

صدوق هم با ظاهر احاديث معرفة الله بالله تطبيق نمى‏كند. پس لازم است براى رفع يد از معناى ظاهرى احاديث قرينه‏اى ارائه گردد و با توجه به روايات باب و توضيحاتى كه داده شد نه تنها قرينه‏اى به رفع يد از معناى ظاهرى احاديث ياد شده وجود ندارد، بلكه قرائنى براى تثبيت معناى ظاهرى آنها وجود دارد كه به برخى اشاره گرديد و برخى ديگر در ابواب بعدى ذكر خواهد شد. براى توضيح به برخى از آنها اشاره مى‏شود. از جمله:
الف ـ روايت سدير صيرفى كه به وضوح معناى احاديث مورد نظر را بيان مى‏كرد.
ب ـ رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اينكه معرفت خدا فطرى است و اين معرفت به صورت شهودى در عوالم پيشين تحقق پيدا كرده است.
ج ـ رواياتى كه بر رؤيت و لقا و زيارت خداى تعالى دلالت دارد كه در ابواب مختلف به وفور يافت مى‏شود.
روشن است كه همه اينها در صورتى معناى معقول پيدا مى‏كند كه ما خدا را به خود او شناخته باشيم، نه به اثبات عقلى يا تعبّد از معصوم و امثال اينها. زيرا پيامبران و حجت‏هاى الهى وقتى رسول خدا و حجت خدا بودن‏شان اثبات مى‏شود كه خداى تعالى پيش از آنها شناخته شده باشد، نه اين كه شناخت خدا به واسطه آنها تحقق پيدا كند. در غير اين صورت، شناخت نبى و رسول دچار مشكل مى‏شود. دعاى معروف «اللهمّ عرّفني نفسك...» نيز به اين امر تصريح دارد كه شناخت رسول به شناخت خدا تحقق مى‏يابد. در روايت اميرالمؤمنين عليه ‏السلام ديديم كه آن حضرت صريحا فرمود: من پيامبر را به خدا شناختم نه خدا را به پيامبر. البته رواياتى كه مى‏گويد: «بنا عرف الله»، در آينده مورد بحث قرار خواهد گرفت.
نيز روشن است كه عقل، موهبتى عظيم و ارزشمند الهى بر انسان‏هاست. ولى با وجود همه ارزشى كه دارد، در شناخت خداى تعالى ـ بدون اينكه تعريفى از ناحيه خود خداى سبحان صورت بگيرد ـ عاجز و ناتوان است. البته چنان كه گفتيم، بعد از تعريف هم عقل به هيچ وجه، خدا را معقول و مُدرَك خويش نمى‏كند. تعريف به گونه‏اى نيست كه انسان، معرفت و احاطه عقلى به خداوند سبحان پيدا كند. روايات فراوانى كه انسان را از تفكّر و تكلّم درباره خدا بازمى‏دارد، همين نكته را مى‏رساند كه بندگان نبايد درباره

صفحه از 70