صفاتها و إمكانها و حدوثها و تكوّنها و قبولها للتغير و التركيب إلى المبدء الأوّل. و إلى هذا الطريق أشار أمير المؤمنين عليه السلام بقوله: «الحمد لله الّذي دلّ على وجوده بخلقه». ۱
معرفت خداى تعالى دو راه دارد:
1ـ معرفت خدا به خدا و معرفت ذات حق به ذات يا به همه صفات كماليه كه عين ذات احدى است. در اين معرفت، هيچ واسطهاى وجود ندارد و به حيثيّت مغاير با او هم نيست. اين معرفت، لمّى نيست زيرا خداوند متعالى و فراتر از آن است كه علت داشته باشد. إنّى هم نيست، زيرا به واسطه معلول حاصل نمىشود. همچنين، بدان روى كه هر دو معرفت لمّى و انّى فقط با برهان و استدلال حاصل مىشوند، در حالى كه اين معرفت فقط با كشف و ظهور براى اولياء خدا به دست مىآيد، همانطور كه سيد انبياء صلى الله عليه و آله وسلمفرمودهاند: «مرا با خدا حالاتى است كه هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسلى آن را دربرنمىگيرد» و آن مرتبه فناى در خداست ،به گونهاى كه به غير از خدا را در آن رتبه مشاهده نمىكند. پس خدا به خود او شناخته مىشود نه به وسيله غير او. همانطور كه اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: «هيچ چيزى را نديدم مگر اينكه قبل از آن خدا را ديدم». زيرا شبههاى نيست كه اين رؤيت، ديدن ظاهرى نيست بلكه رؤيت قلبى است. و بدون واسطه هم است زيرا در اين صورت حصر باطل مىشود...
و ظاهرا آيه «أولم يكف بربّك أنّه على كلّ شيء شهيد» اشاره به اين مرتبه است. زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به مقامى رسيد كه خدا را به خدا مىبيندو به او بر همه اشياء استشهاد مىكند.
بعلاوه روشن است كه اين اشاره دارد به آن حقيقت كه معرفت خدا به خدا، بدون نظر و استدلال براى همه ممكن است، چنانچه برخى از بزرگان معتقدند وجود حق ضرورى و بديهى است.
1.ـ شرح اصول كافى ۳/۸۲ و ۸۳.