سيّد پيامبران و بهترين رسولان مىفرمايد: «شب تا صبح نزد پروردگارم بيتوته كردم و او اطعامم مىكرد وسيرابم مىنمود»...خلاصه كلام اينكه: حقّى كه سزاوار تصديق است، آن است كه خدا جز به واسطه خدا شناخته نمىشود و خلق جز به خدا شناخته نمىشود، پس اوست عارف و معروف و شاهد و مشهود.
مىبينيم كه مرحوم قاضى سعيد، معرفت خدا به خدا را به معناى ديگرى كه از كلمات ملاصدرا و فيض كاشانى هم استفاده مىشد ـ غير از آنچه ظهور در آن دارد ـ به كار گرفته است. زيرا رواياتِ معرفت خدا به خدا، همه ظهور در غيريت عارف و معروف دارند، در صورتى كه در اين كلمات، تصريح شده است كه عارف و معروف عين هم مىشوند. روشن است كه مراد از كلام اميرالمؤمنين عليه السلام ـ كه در دعاى صباح عرض مىكند: «اى آنكه به ذات خويش بر ذات خويش دلالت مىكنى» ـ اين است كه زمانى كسى به معرفت خدا نايل مىشود كه خود خدا نفس خويش را به او بشناساند. يعنى دليل بر خدا براى خلق، خود اوست، نه اينكه دليل بر خدا براى خدا، خود او باشد. اين نكته با توجه به رواياتى كه ذكر شد، معنايى روشن و بديهى دارد و برداشتهاى مذكور بر خلاف صريح روايات اين باب است. ديديم كه قاضى سعيد، به روايات ديگرى نيز در اين باب اشاره كرده مبنى بر اينكه معرفت فعل خداست و تصريح مىكند كه خلق، تكليفى به معرفت ندارند. پس با توجه به روايات مزبور هم معلوم است كه طرف سخن، معرفت خداست براى خلق نه معرفت خدا براى خود او. يعنى معرفهالله بالله مربوط به معرفت خلق است نسبت به خدا و خلق، خدا را به خدا مىشناسد و در هر حالى هم اين مضمون بايد حفظ شود نه اينكه خلق به جايى برسد كه خدا گردد و خدا خودش را به خودش بشناسد.
شايان ذكر است كه روايتى كه مرحوم قاضى سعيد به پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله وسلم نسبت داده است، در كتب روايى شيعى، اثرى از آن ديده نمىشود.
10 ـ مرحوم شيخ حرّ عاملى (1033 ـ 1104)
ايشان چهار مرتبه معرفت را به نقل از كتاب شرح اربعين مرحوم شيخ بهايى از