أبويزيد حيث قال: «ألا إنّي ثلاثون سنة ما أتكلّم إلاّ مع الله و الناس يزعمون أنّي معهم أتكلّم»، و قال سيّد النبيّين و أفضل المرسلين صلوات الله عليه و آله: «أبيت عند ربّي هو يطعمني و يسقين»...و بالجمله: فالحقّ الحقيق بالتصديق هو أنّه لا يعرف الله إلاّ بالله و لا يعرف الخلق إلاّ بالله، فهو سبحانه العارف و المعروف و الشاهد والمشهود. ۱
معرفت خداى تعالى بر بندگان محال است و براى آنها قوّهاى براى تحصيل آن وجود ندارد و در طريق آن زاد و توشهاى هم برايشان نيست و به آن تكليف هم نشدهاند، زيرا خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمىكند. پس معرفت خداوند سبحان را به اين سه طريق ـ يعنى تعقّل و تخيّل و احساس ـ حاصل نتوان كرد، بلكه حصول آن را طورى ديگر است وراى اين سه طور، و به نور ديگرى است غير از اين انوار. و آن نورى است كه خداوند در قلب بندگانى كه خودش مىخواهد قرار مىدهد... اين نور، همان نور محبوبيت تامّ است كه از قرب نوافل حاصل مىشود كه در نتيجه آن خداوند سبحان كلّ بنده مىشود و بنده را از كلّ فانى مىكند...پس با خدا جز خدا ديده نمىشود، و با خدا جز از خدا شنيده نمىشود، و با خدا جز خدا شناخته نمىشود، و خدا را غير خدا نمىبيند، و خدا را جز خدا دوست نمىدارد، پس بيننده و شنونده و عارف و محبّ همان خداست، زيرا كه خدا گوش و ديده او شده است. همه اينها مجاز نيست، بلكه حقيقت و سزاوارترين حقيقت است. همچنين ديده شده و شنيده شده و شناخته شده و محبوب، خودِ خداست، پس همه را يك نور مىبيند و غير او تجلّى كنندهاى نيست به اندازهاى كه خود مىخواهد، و حقيقت واحد است و موجود مىشود هر كجا اراده كند، زيرا خدا را جز خدا نمىبيند، و خدا را جز خدا نمىشناسد...و اين همان سير از خدا به خداست. ابويزيد به اين مقام اشاره مىكند آنجا كه مىگويد: «آگاه باش كه من سى سال جز با خدا سخن نگفتم، در حالى كه مردم مىپندارند كه من با آنها سخن مىگويم» و
1.ـ شرح أربعين / ۲۴۱ ـ ۲۳۹.