نيز مىنويسد:
راه حسّى و علمى به اصطلاح راه علم به صانع است، نه راه معرفت و شناسايى صانع (منطقيّين گفتهاند كه معلول نمىتواند معرّف علت واقع شود و درست گفتهاند)، آن هم راه علم به صانع طبيعت است نه راه علم به خدا، زيرا مفهوم خدا ملازم است با وجوب وجود و قيام به ذات (خودآى بودن). بلى، انبيا كه از اين راهها استفاده مىكردهاند، به اين اعتبار بود كه مذكِّر بودند و علم به آيات را مذكِّر فطرت قرار مىدادند. و لهذا تعبير به «آيات» شده است در قرآن كريم، يعنى آن چيزى كه عرفان را به وجود مىآورد، از نظر انبيا نفس فطرت توحيدى است نه مصنوعات. اگر از طريق عقل و علم بخواهيم وارد شويم، استدلال از مصنوعات كافى نيست. ۱
در جاى ديگر مىنويسد:
نكته قابل توجّه اين است كه قرآن كريم، آثار و مخلوقات را به نام «آيات» مىخواند و توجّهى كه از اين راه پيدا مىشود، «تذكّر» و ياد آورى مىنامد. قرآن كريم مىخواهد مطالعه در مخلوقات را وسيلهاى براى تنبّه و بيدارى فطرت قرار دهد. يعنى قرآن، مطالعه در مخلوقات را تأييدى براى راه فطرت و دل قرار داده است. هدف از سوق دادن به مطالعه در مخلوقات، تنبّه و تذكّر است نه استدلال و استنتاج. ۲
نيز مىنويسد:
قرآن مخلوقات را به نام «آيات» مىخواند. در اين تعبير، نكتهاى هست و آن اينكه اگر كسى مخلوقات را آن چنان كه هست ادراك كند، خداوند را آن چنان در آن ها ادراك مىكند كه در آيينه اشيا را مىبيند. يعنى: حقيقت آنها عين ظهور و تجلّى ذات حقّ است. راغب در مفردات القرآن مىگويد:...«آيه» نشانه پيداست. و حقيقتش براى هر چيزى نمايانى است كه همراه چيز ديگر است كه آن اندازه ظهور ندارد. و هرگاه ادراك كنندهاى آن چيز نمايان را ادراك كند، دانسته مىشود كه خود به خود آن چيز ديگر را نيز ادراك كرده است. فرق است ميان دلالتى كه يك مصنوع معمولى بر صانع خود مىكند...و ميان دلالتى كه مثلاً عكس و صورت بر صاحب عكس مىنمايد. در مورد اوّل، دلالت كننده سبب انتقال فكر از مصنوع به صانع مىشود؛ يعنى نوعى تفكّر و استدلال، ذهن را از موجودى به
1.همان / ۲۸۳.
2.اصول فلسفه و روش رئاليسم ۵ / ۷۱، پاورقى.