ندارد و غير وجود ذاتى و اطلاقى خداى سبحان خواهد بود كه راهى از ناحيه عقل بدان نيست. پس به نظر ايشان حتى بعد از تعريف خداى سبحان نيز، به هيچ وجه عقل نمىتواند به خودِ خداى تعالى معرفت پيدا كند. بنابراين معرفت خدا به خدا هم، هيچگاه به ذات الهى تعلّق نمىگيرد و نهايت آن فعل الهى است.
حاصل اين سخن ايشان، عدم دستيابى عقل به ذات خداى تعالى و حتى اطلاق وجود بر خداوند سبحان از طريق ادراكات عقلى در محدوده مخلوق است نه خودِ خداى تعالى. اين مضمون را، مرحوم ميرزا مهدى اصفهانى به صورت روشنتر بيان داشته است كه: حتى وجودى كه عارفان در مراتب عالى رياضات خويش به كشف و شهود آن رسيدهاند، مخلوقى بيش نيست و انطباق آن به خداى تعالى، ناشى از جهل و عدم نيل به معرفت خداوند سبحان است. وى مىنويسد:
إنّ الوجود الّذي هو ظاهر بذاته عندنا، ليس فيرتبة خالقه الّذي هو اللّه تعالى أيضاً. بل رتبته متأخّرة عن رتبة خالقه، فإنّ ذاته هو الظاهر بذاته عند كلّ أحد. و لكن ذات اللّه تعالى محجوب بالمدارك عن كلّ أحد...فالوجود الّذي هو أظهر الأشياء عندنا، لايكون هو ذات اللّه تعالى، بل هو مخلوق للّه متأخّرة عن رتبة الخالق. و لذا لايكون الخالق ثالثاً بين الوجود والعدم، حتّى يكون اللّه تعالى رافعاً للنقيضين الّذي يمتنع رفعهما، بل رتبته المخلوقيّة و رتبة اللّه تعالى الخالقيّة. ۱
وجود كه براى ما ذاتا ظاهر است، در رتبه خالقش يعنى خداوند متعال جاى ندارد، بلكه رتبه آن از رتبه خالقش متأخّر است. زيرا كه ذات وجود براى همه ظاهر است، ولى ذات خداوند سبحان، از مدارك همه محجوب است...پس وجودى كه ظاهرترين اشيا پيش ما است، ذات خداوند سبحان نيست، بلكه آن هم مخلوق خداست و متأخّر از رتبه خالق است. به همين جهت خالق تعالى ثالث بين وجود و عدم نيست تا وجود او موجب ارتفاع نقيضين باشد كه محال است، بلكه رتبه وجود، مخلوقيت است و رتبه خدا خالقيت.
حال اگر در كلام مرحوم طباطبايى هم دقت شود، مىبينيم كه ايشان هم به همين