مرورى بر احاديث معرفت خدا (3) - صفحه 24

قلت: إنّهم: واسطة بمعنى أن لا أمر من اللّه‏ عزوجل يتنزّل إلى الخلق إلاّ بهم، و لا أمر من الخلق يصعد إليه تعالى إلاّ بهم، و معرفته تعالى منه. و الّتي نفيناها هي ما باصطلاح أهل الميزان. و هو ما عند المستدلّ من علم بشيء يوجب العلم بما ليس عنده علمه. فإنّ معرفة الموجود بمبدئه لا تعزب عنه، حتّى يحتاج لحصولها إلى شيء آخر. و هذا لا ينافي أن يكون لوجود المعرفة في العارف واسطة كوجود نفس العارف، فيوجد فيه المعرفة لا بواسطة ما عنده من الصور والمقدمات العلميّة. و لذلك ورد في الأخبار أنّ معرفته تعالى من صنعه، لامن صنع العبد. فتدبّر. ۱
حق آن است كه معرفت مبدء به هر عنوانى كه مورد اشاره قرار گيرد، ضرورى و فطرى است. و همه استدلال‏هايى كه براى او مى‏شود، به جهت تنبيه غافل است. در روايات ائمه اطهار عليهم ‏السلام آمده است كه خدا جز به خودش شناخته نمى‏شود و واسطه‏اى براى معرفت او وجود ندارد، بلكه او خودش بر ذات خويش دلالت مى‏كند. و اين بدان جهت است كه براى امر فطرى واسطه‏اى تصوّر نمى‏شود و چيزى معروف‏تر از امر فطرى نزد صاحب فطرت نمى‏باشد. اين معرفت همانند معرفت شيء به نفس خودش است. در اين امر تدبر كن و غفلت نكن كه بسيار عميق است.
اگر سؤال شود كه شما واسطه را چگونه در معرفت خدا نفى مى‏كنيد، در صورتى كه در احاديث آمده است كه خداوند به واسطه ما شناخته مى‏شود. آيا اين دلالت نمى‏كند كه آنان واسطه معرفت خدايند؟
مى‏گوييم: آنان واسطه‏اند، به اين معنا كه هر امرى كه از سوى خداى تعالى به خلق برسد، به واسطه آنان مى‏رسد، و هيچ امرى از سوى خلق به سوى خدا بالا نمى‏رود جز به واسطه آنها، كه معرفت خدا يكى از آنها است. امّا واسطه‏اى كه ما در معرفت نفى كرديم، واسطه به اصطلاح منطقى است، يعنى: رسيدن از معلوم به مجهول. زيرا معرفت هر چيزى نسبت به مبدء خود، از او به هيچ وجه جدا نمى‏شود تا اينكه نياز به امر ديگرى هم در رسيدن به آن داشته باشد. و اين امر، نفى نمى‏كند كه براى وجود معرفت در عارف، واسطه‏اى بوده باشد مانند وجود

1.توضيح المراد / ۳۲۰.

صفحه از 35