قلت: إنّهم: واسطة بمعنى أن لا أمر من اللّه عزوجل يتنزّل إلى الخلق إلاّ بهم، و لا أمر من الخلق يصعد إليه تعالى إلاّ بهم، و معرفته تعالى منه. و الّتي نفيناها هي ما باصطلاح أهل الميزان. و هو ما عند المستدلّ من علم بشيء يوجب العلم بما ليس عنده علمه. فإنّ معرفة الموجود بمبدئه لا تعزب عنه، حتّى يحتاج لحصولها إلى شيء آخر. و هذا لا ينافي أن يكون لوجود المعرفة في العارف واسطة كوجود نفس العارف، فيوجد فيه المعرفة لا بواسطة ما عنده من الصور والمقدمات العلميّة. و لذلك ورد في الأخبار أنّ معرفته تعالى من صنعه، لامن صنع العبد. فتدبّر. ۱
حق آن است كه معرفت مبدء به هر عنوانى كه مورد اشاره قرار گيرد، ضرورى و فطرى است. و همه استدلالهايى كه براى او مىشود، به جهت تنبيه غافل است. در روايات ائمه اطهار عليهم السلام آمده است كه خدا جز به خودش شناخته نمىشود و واسطهاى براى معرفت او وجود ندارد، بلكه او خودش بر ذات خويش دلالت مىكند. و اين بدان جهت است كه براى امر فطرى واسطهاى تصوّر نمىشود و چيزى معروفتر از امر فطرى نزد صاحب فطرت نمىباشد. اين معرفت همانند معرفت شيء به نفس خودش است. در اين امر تدبر كن و غفلت نكن كه بسيار عميق است.
اگر سؤال شود كه شما واسطه را چگونه در معرفت خدا نفى مىكنيد، در صورتى كه در احاديث آمده است كه خداوند به واسطه ما شناخته مىشود. آيا اين دلالت نمىكند كه آنان واسطه معرفت خدايند؟
مىگوييم: آنان واسطهاند، به اين معنا كه هر امرى كه از سوى خداى تعالى به خلق برسد، به واسطه آنان مىرسد، و هيچ امرى از سوى خلق به سوى خدا بالا نمىرود جز به واسطه آنها، كه معرفت خدا يكى از آنها است. امّا واسطهاى كه ما در معرفت نفى كرديم، واسطه به اصطلاح منطقى است، يعنى: رسيدن از معلوم به مجهول. زيرا معرفت هر چيزى نسبت به مبدء خود، از او به هيچ وجه جدا نمىشود تا اينكه نياز به امر ديگرى هم در رسيدن به آن داشته باشد. و اين امر، نفى نمىكند كه براى وجود معرفت در عارف، واسطهاى بوده باشد مانند وجود