نفس عارف. پس معرفت در عارف پديد مىآيد، امّا نه به واسطه صور و مقدمات علمى كه در نزد اوست. به همين جهت در اخبار وارد شده كه معرفت خدا، فعل خداست نه فعل عبد.
بايد دقت داشت كه تعبير از معرفة اللّه باللّه به اينكه «معرفة الموجود بمبدئه لا تعزب عنه» صحيح نيست، زيرا روشن است كه در اين صورت، ديگر معرفت اللّه، باللّه نخواهد بود يعنى تعريف فعل خداوند نخواهد بود. موجود، هرگاه در خارج تحقق پيدا كند، مبدء خود را خواهد شناخت و در اين معرفت نيازى به خداى سبحان نخواهد داشت. مگر اينكه گفته شود كه چون وجود خود عارف و علم و دانش او فعل خداست، پس معرفت او نسبت به خدا هم فعل خدا خواهد بود. ولى دانستيم كه معرفت خدا به خدا، جدا از همه اين امور، فعل خداست. و بنده ـ اگر چه داراى عقل و علم بوده باشد ـ باز هم در اين معرفت به خداى سبحان نيازمند است. و وجود علم و عقل، كافى در معرفت موجود به مبدأ آن نيست. همچنين گفتيم كه هيچ يك از قواى ادراكى انسان ـ حتى عقل ـ بدون اينكه خداوند، خود را به آنها بشناساند، توان معرفت خدا را ندارند.
6 ـ مرحوم آية اللّه حاج شيخ على نمازى (م 1405)
ايشان مىگويد:
چون ذات مقدس شناخته نمىشود مگر به خودش...خداوند معرفت ذات مقدس خود را فطرى بشر قرار داد. و در قرآن كريم و [ روايات]، پيشوايان دين مبين تذكر به هر دو مطلب دادند.
اما تذكرات راجع به مطلب اول: فرمود ذات مقدس حق: «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ آياتِهِ»۱ اوست خدايى كه نمايش مىدهد به شما آيات خود را.و اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: هُوَ الدَّالُّ بِالدَّلِيلِ عَلَيْهِ وَ الْمُؤَدِّي بِالْمَعْرِفَةِ إِلَيْهِ۲.و في دعاء الصباح: يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه...۳
سپس روايات زيادى در اين زمينه نقل كرده تا اينكه مىفرمايد:
فأصل المعرفة من اللّه تعالى. و الاستدلالات والاحتجاجات
1.غافر/ ۱۳.
2..الاحتجاج ۱ / ۱۹۸؛ بحارالانوار ۴ / ۲۵۳.
3.بحارالانوار ۹۴ / ۲۴۳.