مرورى بر احاديث معرفت خدا (3) - صفحه 26

والتذكّرات، كلّها مقتضيات و أسباب، فإنّه أبى اللّه‏ إلاّ أن يجري الأمور إلاّ بأسبابها، فعند وجودها يفيض تبارك و تعالى المعرفة و يزيد ما يشاء.... ۱
اصل معرفت از خداست. و استدلال‏ها و احتجاج‏ها و تذكّرها همه مقتضى و سبب هستند. زيرا خداى سبحان ابا دارد از اينكه امور را بدون اسباب جارى كند. پس به هنگام تحقّق اسباب و مقتضيات، خداوند سبحان معرفت را اعطا مى‏كند و هر قدر كه بخواهد مى‏افزايد ....
از ديدگاه مرحوم نمازى:
1 ـ معرفت ذات، امرى ممكن است كه كلام ايشان تصريح به آن دارد.
2 ـ معرفت به آيات، تذكّر و تنبّه به معرفت خداى سبحان است و حتى آيتيّت آيات هم فعل خدا است.
3 ـ اين امر مستند به آيه «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ آياتِهِ» است.
4 ـ معرفت فعل خداست. پس معرفتى كه به وسيله آيات براى انسان حاصل مى‏شود، باز هم به فعل خداست. و آيات، تنها زمينه و اسبابى هستند كه خداى تعالى براى فعل خويش قرار داده است؛ يعنى خداى سبحان فعل خود را كه تعريف خود به بندگان مى‏باشد مشروط به تحقق اين زمينه‏ها و اسباب نموده است. البته چنان كه گفتيم، اين ها اسباب الزامى نيست كه بدون آن‏ها معرفت حاصل نشود، بلكه خداوند سبحان براى تعريف خويش، نيازى به اين اسباب هم ندارد و مى‏تواند خود را به بنده‏اش بدون هيچگونه اسباب و شرايطى معرّفى كند. اگرچه در هر دو صورت يعنى چه با اسباب باشد و چه بدون اسباب معرفت فعل خداست و معرّف خودِ خداست نفس خويش را به بندگانش و در هر دو صورت انسان خودِ خداى واقعى و حقيقى را مى‏شناسد نه وجه و اسم و صفت او را و نه تجلّى و افعال او را بلكه همه اين معرفت‏ها تنها به واسطه معرفت خود او تحقّق پيدا مى‏كند زيرا انسان تا مادامى كه خود او را نشناخته باشد وجه او، اسم او، صفت او، تجلى او و فعل او را نمى‏تواند بشناسد و بگويد اين اسم اوست يا صفت و فعل و تجلّى اوست.

1.تاريخ فلسفه و تصوّف / ۱۵۲ و ۱۵۳.

صفحه از 35