همچنين مىنويسد:
خداى متعال به معرّفى خود به مردم در عالم سابق و مفطور نمودن آنان را به معرفتش اكتفا نفرموده؛ بلكه در اين عالم دنيا نيز ذات مقدّسش را، براى طايفهاى به آيات تكوينيه و آيات تدوينيّهى خود و أيضا براى طايفهى خاصّى به نفس مقدّسش معرّفى مىفرمايد. و اين معرّفى علاوه بر معرفت فطرى در باب خداشناسى بر مردم اتمام حجّت است. ۱
نيز مىنويسد:
گرچه خداى متعال، خود را به وسيلهى آيات در همهى حالات و به ذات خود در حالت بأساء و ضرّاء به مردم در اين عالم معرّفى مىفرمايد، و نيز در عالم سابق خود را به ذات مقدّس خود به آنان معرّفى نموده و آنان را مفطور به شناسايى (معرفت) خود فرموده است؛ ولى چون بشر اگر به حال خود واگذاشته گرددـ يعنى مذكّر و داعى و بشير و نذير كه انبياء باشند، بر آنان بعث نشوندـ از معرفت فطرى غافل و ناسى مىمانَد.... لذا خداوند، انبيا را مبعوث فرمود تا بشر را به ذات قدّوسش كه معروف بالفطره است و به اوصاف و نِعَم و آيات و افعال او تذكّر دهند.... پس سالك اين راه به تبعيّت انبياء و اوصياء عليهم السلام لايق اقبال و جذبهى عزيز قدّوس و تعريف ذات به ذات مقدّسش و لقا و وصال و وجدان و رؤيت او بحقيقة الإيمان گشته و مراقب گردد تا به لطف و عنايت ذات اقدسش، در درجات غير متناهية معرفت سير نمايد. ۲
ميرزاى تهرانى در «عارف و صوفى چه مىگويند» بعد از ذكر آيات بأساء و ضرّاء مىنويسد:
در آيات شريفهى فوق، تذكر است به حال بأساء و ضرّاء و توجّه دفعى عبد به خداى واقعى و انقطاع كامل او به سوى حق متعال عالم قدر سميع قريب مجيب مغيث معروف بالفطره كه در آن حال، حجاب معصيت و حجاب كفر و شرك خدايان خيالى و توهّمى و تعلّمى، همه از دل و فكر، محو و مرتفع مىشود و حالت توبه و انابه دست مىدهد و آدمى خداى واقعى را در حقيقت، به نور خدا