مرورى بر احاديث معرفت خدا (3) - صفحه 30

مى‏يابد نه به استدلال و توهّم و تفكّر. جذبه‏ى الاهى است كه بنده را در آن موقع به سوى خود مى‏كشد و مى‏توان گفت نازل‏ترين نمونه يا شبحى از معرفت حقيقى كه بعد از اين ذكر خواهيم نمود، براى عبد حاصل آيد. ۱
ايشان معرفت در قرآن و روايات را به سه قسم تقسيم كرده: معرفت فطرى، معرفت به آيات و معرفت خدا به خدا، آن‏گاه در مورد قسم سوم مى‏نويسد:
ديگر معرفت ذات مقدس به ذات مقدّس است كه آن را معرفت بالحقيقة و يا معرفت حقيقى گوييم كه حق متعال بر بندگانى كه آنان را مشمول عنايات خاصّه‏ى خود مى‏نمايد، به هر درجه‏اى كه خواهد، ذات مقدّسش را به نور خود معرّفى شهودى مى‏فرمايد، بدون حصول فنايى كه صوفيه قائل‏اند. ۲

9ـ مرحوم آيه‏اللّه‏ محمّدتقى جعفرى (م 1419)

ايشان مى‏نويسد:
مفاهيمى را كه الفاظ معمولى در اذهان بشرى ايجاد مى‏كند، بدون ترديد از معانى مُدرك انتزاع گشته و با عقول و احساسات متعارف، اندازه‏گيرى شده‏اند.
نيز مى‏گويد:
اگر بگوييم: «خداوند موجود است»، در اين قضيه سه كلمه: ـ خداوند، موجود، است ـ داراى مفاهيمى هستند كه اگر با نظر به الفاظ و مفاهيم معمولى به هر يك از آن‏ها توجّه كنيم، از مقصود اصلى دور گشته معناى صحيح و مطلوبى به آن قضيه نتوان تصوّر كرد؛ زيرا نه از كلمه‏ى خداوند، آن مفاهيم متصوّره‏ـ كه ساخته‏ى عقل و پندار آدمى است‏ـ اراده شده و نه مقصود از كلمه‏ى موجود، مفهوم «هست» بوده كه از يكى از دو طرف حركت مواد و صور از كَوْن به فساد و از فساد به كَوْن انتزاع گشته است، و نه از كلمه‏ى «هست». معناى ارتباط قائم به دو طرف منظور شده است.....
اگر گفتيم: «خداوند موجود است»، اگرچه در ظاهر سه كلمه تلفّظ شده است، ولى در حقيقت خبر از توجّه به يك حقيقت داده‏ايم كه موضوع عين محمول آن و تصوّر عين تصديقش مى‏باشد.... بنابراين گفتن اين‏كه وجود خداوند بديهى

1.عارف و صوفى چه مى‏گويند/ ۲۵۹.

2.همان/ ۲۶۲.

صفحه از 35