تشكيك دارد، ناچار در صورت سوم نيز توجّه به ماهيتى نموده است كه مورد شكّ و ترديد قرار داده است. پس اصل توجّه به چنين مبدئى، بدون استثنا در تمامى افكار موجود است، و علّت حقيقى اين قانون با بيان مختصرترى اين است كه چون فكر در هر سه صورت مشغول عمل است، ناچار موضوع عمل خود را واجد است.... ۱
بعد مىگويد:
مورد توجّه، آن ذات يگانهاى است كه كمالش عين ذات اوست. و بديهى است تا وجود فعلى بر ذاتى تصوّر نشده باشد، كمال به آن ذات فرض نشده؛ زيرا تا ماهيّت تحقّق پيدا نكند، كامل نخواهد شد.
به عقيدهى ايشان، وجود خداوند سبحان به معنايى كه ذكر شد، هيچ برهانى يا شبه برهانى هم بر نفى آن اقامه نشده است.
وى اين برهان را توضيح و تشريح مىكند كه وجود خداوند سبحان، بديهى بلكه فوق بديهى است. آنگاه مىنويسد:
«به عقيدهى ما بهترين تفسير بر بعضى از آيات شريفه و اخبار آل محمّد عليهم السلام راجع به بداهت وجود مبدأ اعلى، همين معنا است: «أوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أنَّهُ عَلى كلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ»۲ »
«يا مَنْ دَلَّ عَلَى ذاتِهِ بِذاتِهِ»۳«اى آنكه بر ذات خويش به ذات خود دلالت مىكنى.»أيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكونَ هُوَ الْمُظْهِرُ لَكَ؟ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ إلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتى بَعُدْتَ حَتّى تَكونَ الآثارُ هِي الَّتي تُوصِلُ إلَيْكَ؟۴آيا براى غير تو ظهورى وجود دارد كه تو آن را نداشته باشى تا به واسطهى آن ظاهر شوى؟ كى غايب بودى تا احتياج به دليلى داشته باشى كه بر تو دلالت كند؟
ايشان پس از بحثهايى دربارهى حدود محدوديتهاى ادراكات عقلى بشرى بالأخره تصريح مىكند كه: