مرورى بر احاديث معرفت خدا (3) - صفحه 34

سپس روايت رؤيت دل با حقايق ايمان را از اميرالمؤمنين عليه ‏السلام نقل كرده و آن‏گاه، مطالبى از فلاسفه‏ى الاهى قديم و جديد در تأييد اين حقيقت، آورده است.
نتيجه‏ى سخنان استاد محمّدتقى جعفرى تأييد همه‏ى مطالبى است كه از آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت عليهم ‏السلام استفاده مى‏شود و آن اين‏كه: مقصود و غايت همه‏ى موحّدين و الاهيّين، خداى واقعى و حقيقى است، يعنى ذات و حقيقت و نفس خداى سبحان كه از ادراكات قواى ادراكى انسان‏هاـ حتّى عقل‏ـ به دور است. اين مطلب را همه‏ى عقلاى عالم اعتراف كرده و اقرار به آن آورده‏اند. پس براى رسيدن به خداى واقعى، براى انسان بايد راهى موجود باشد تا الفاظ و عباراتى كه درباره‏ى او به كار مى‏رود و جملاتى كه در مورد او مورد استفاده قرار مى‏گيردـ حتّى جملات سلبى‏ـ بى‏معنا نباشد. ايشان معرفت شخص خداى سبحان را، حتّى بديهى‏تر از بديهياتى مانند روشنى آفتاب و 4 =2 + 2 مى‏داند. خواهيم گفت كه با توجّه به اين كه خداى سبحان، نفس خويش را به بندگانش شناسانده و با توجّه به روايتى كه مى‏فرمايد: «مَعْروفٌ عِنْدَ كُلِّ جاهِلٍ» ، اين سخن، صحيح و بى‏اشكال است. ولى با توجّه به محدوديت قواى ادراكى انسانى، اگر خداوند نفس خويش را به انسان‏ها نشناساند و تنبيه پيامران الاهى نباشد، معرفتى نسبت به آن ذات مقدّس پديد نمى‏آيد. پس خدا بايد خودش معرفت خود را به انسان عطا كند و معرفت فعل اوست كه به طور مستقيم يا با توجّه به اسباب و شرايطى در دل آدمى ايجاد مى‏كند، پس بداهت در خصوص خداوند سبحان را، نبايد چون بداهت ديگر امور بديهى دانست كه انسان در توجّه به آن‏ها نيازى به غير ندارد و قواى ادراكى او، در رسيدن به حقيقت آن‏ها كافى است.
به طور كلّى اين سخن استاد جعفرى صحيح است كه معرفت انسان به خود خداى سبحان‏ـ يعنى ذات و حقيقت خداى تعالى‏ـ توسّط قلب صورت مى‏گيرد نه به عقل و ساير قواى ادراكى، و تعبير از آن به وجدان و فطرت و رؤيت و حتّى وصال و لقاء و شهود، با توجّه به روايات اهل بيت عليهم ‏السلام درست است؛ ولى اين‏كه توجّه به خداوند سبحان، در همه‏ى احوال، براى همه بشر امرى روشن و بديهى باشد كه هيچ‏كس از آن غفلتى و نسيانى نداشته باشد، ايشان در اين زمينه سخن نگفته است؛ در حالى كه آيات و

صفحه از 35