آبرومندى و سلامت به سر برند!
تا آن جا كه حافظهام به يارىام مىآيد، من ترجمه آقايان جواد فاضل، فيض الاسلام، انصارى، صدربلاغى، حسين داريوش (نام ديگران را امروزه به خاطر ندارم...) در اختيار داشتم. البته بعدها، بنا به يارى دوستى (آقاى محمدخانى، سردبير سابق نشريه كتاب ماه) بنده ترجمه آقاى دكتر آيتى را نيز تهيّه كردم كه بىاندازه يارى رسانم بود. به خاطر دارم كه هشت ترجمه فارسى و يك ترجمه انگليسى (ويليام چيتيك كه پدرم از آمريكا برايم ارسال فرموده بودند و با دستخط و امضاى خودِ آقاى چيتيك كه به پدرم هديه كرده بودند نيز مزيّن بود...) در اختيار داشتم.
طبق عادت معمول خويش، (به ويژه آن كه دقيقا در همان دوران، ترجمه «كمدى الهى» اثر دانته آليگيرى را نيز تازه آغاز كرده بودم، و به هيچ وجه نمىدانستم كه هر دو اثر، «چند سالى...» از عمر ناچيزِ مرا به خود اختصاص خواهند داد...) از همان دعاى نخست، شروع به ترجمه كردم و نخواستم مانند برخى از مترجمانى باشم كه ترجيح مىدهند نخست از بخشهاى آسان شروع كنند و سپس به بخشهاى دشوارتر بپردازند.
من روزانه، بيش از دو صفحه ترجمه نمىكردم. حال آن كه براى ساير آثار، روزانه پانزده تا بيست و پنج صفحه ترجمه مىكردم. دليل اين بود كه بازگردانى انديشه شرقى به زبانى اروپايى ـ بهويژه آن انديشه عارفانه و زاهدانه، كه در نهايت فصاحت ادبى بيان مىشد ـ مستلزم ظرافتكارىهاى خاصّى بود كه تنها به صورت آهسته و دقيق مىشد به مرحله اجراء نهاد.
با اين حال، نظر اين كمترين آن بود كه نخست، ترجمهاى اوّليه و ليكن بسيار دقيق فراهم آورم، و سپس، با پرينت گرفتن از ترجمه آغازين، به زينت بخشيدن و افزودن واژگان «اسلامىتر» و «دينىتر» اقدام ورزم.
اثر پس از چهار ماه، به پايان رسيد، و صفحاتى را براى پدرم ارسال داشتم تا نظريه ايشان را بدانم. ايشان پس از چند روز جواب دادند كه: «بد نيست...» امّا از لحن ايشان دريافتم كه متن، از نظر ايشان، هنوز، آن طور كه بايد و شايد «اسلامى»، «دينى» و مهمتر از همه: «دقيق» نيست. ايشان گفتند كه بسيارى از مفاهيمى كه حضرت سجّاد عليه السلام بيان فرموده بودند، از سوى اين جانب درك نشده بود، آن نيز به اين دليل كه منِ مترجمى