كه هدف و انگيزه من، ايجاد متنى بود كه بتواند خلق و خوى عاطفى ما شرقىها و بهويژه حال و هواى اين نيايشهاى عارفانه را دقيقا در روح و جان خوانندهاى غيرشرقى پديد آورد و كارى كند كه خواننده اين نيايشها، حقيقتا و عميقا تحت تأثير فرمايشات امام سجّاد قرار گيرد، و حتّى بخشهايى را براى هميشه، در ذهن و جان خود، محفوظ نگاه دارد، و بخواهد كه بارها و بارها، به سراغ آن نيايشها بازگردد و از مطالعه آنها، لذّتى جانانه برد.
به خاطر دارم كه سال گذشته، پس از آن كه به زيارت حجّ مشرف شدم، ناگزير بودم بىدرنگ پس از مراجعتم به ايران، به كشور ايتاليا عزيمت كنم تا چهار سخنرانى در آن جا، ايراد كنم. در يكى از اين جلسات، نماينده امور فرهنگى و هنرى پاپ جديد، و از كارگزاران بسيار نزديك به شخص ايشان (به گونهاى كه به فرمايش خودِ ايشان، پاپ بنديكت شانزدهم را حداقل روزى يك بار ملاقات مىكردند) براى حضور در برنامه من و نيز حضور در برنامهاى كه مربوط به چهلمين سالگردِ نصب صليبى از طلا، بر فراز مزار دانته از سوى پاپ پل ششم بود، از رم به شهر راوِنا آمدند، و يك روز در آنجا ماندند، و ميهمان صومعه برادران فرقه فرانسيسكن شدند كه حافظانِ رسمىِ آرامگاه دانته در آن شهر هستند. شب، پس از صرف شامى غيررسمى و بسيار دوستانه با ايشان و تنى چند از كارگزاران سياسى، فرهنگى و دينى شهر، (من به همراه همسر و سه فرزندم حضور داشتم)، ايشان تقاضا كردند كه يكى از ما، كتابى به ايشان امانت دهيم تا ايشان پيش از خوابيدن، اندكى مطالعه كنند.
من بىدرنگ فرصت را مغتنم شمردم، و پيشنهاد كردم كه ايشان كتاب «صحيفه مباركه سجّاديّه» اين جانب را كه بنده چندين نسخهاى از آن را به دفتر امور فرهنگى شهر راونا و نيز انجمن دانته (يعنى به همان برادران راهب فرانسيسكَن كه يكى از تخصصّىترين و بهترين كتابخانههاى ايتاليا در مورد آثار دانته به تمام زبانهاى دنيا را در اختيار دارند) تقديم كرده بودم تا مطالعه فرمايند. سپس بىدرنگ به همراه شوهرم و رئيس انجمن فرهنگى شهر راونا، دكتر والتر دِلاّمُنيكا، شبانه به دفتر فرهنگى شهر رفتيم، كليدهاى ساختمان را گشوديم، و يك جلد از «صحيفه»ها را از درون قفسهاى برداشتيم و به آن روحانى محترم تقديم كرديم. ايشان از من سؤال كردند كه كدامين يك از