نيايشهاى اسلامى ما را تلاوت كنند؟ به ايشان گفتم كه نيايش نخست، سوم و نهم (يعنى به ترتيب، نيايش در جهت ستايش و تسبيح خداوند متعال، نيايش تبرّك جستن از حاملات عرش الهى و نيايش در جهت طلب مغفرت) را مطالعه كنند و نظرشان را روز بعد، به من اعلام فرمايند.
صبح روز بعد، با ملاقات ايشان، دريافتم كه «صحيفه مباركه سجّاديّه» تأثير هميشگى و مطلوب خود را، بر روح و جان ايشان نيز بر جاى نهاده است. ايشان سراپا شور و هيجانى روحانى و معنوى، فرمودند كه شب گذشته، نه تنها به مطالعه چندين نيايش ديگر نيز پرداختند، بلكه بامداد همان روز، يعنى پس از نماز صبحگاهى آنان كه ساعت پنج بامداد است، ديگر بار به مطالعه ساير نيايشها پرداخته بودند و لذّتى عميق از مطالعه آن اثر برده بودند. لازم به گفتن است كه ايشان به زبان فرانسوى و انگليسى نيز، طبيعتا، آشنايى كامل داشتند و لذا ترجمه فرانسوى را به آسانى مطالعه كرده بودند. ايشان با حالتى سراپا افسوس، كتاب را به رئيس فرهنگى شهر راونا بازگرداندند، امّا من كه نيك مىدانستم ايشان دوست داشتند آن كتاب را نزد خود نگاه دارند، از ايشان خواهش كردم كه آن را به رسم يادگار، از اينجانب بپذيرند، زيرا مىدانستم كه رئيس فرهنگى شهر راونا، چند نسخه ديگر از «صحيفه» را در قفسههايشان داشتند. اين موجب شد تا ايشان بسيار خوشنود گردند و گفتند كه شايد در آيندهاى نزديك، فرصتى پيش بيايد تا ما بتوانيم صفحاتى از «صحيفه» را در واتيكان، براى شنوندگانى، قرائت كنيم. و سپس پيشنهاد كردند كه اين كمترين، اين كتاب را به ايتاليايى نيز بازگردانى كند...
آن روز، ما به لطف و عنايت كلام و فرمايشات والا و متعالىِ حضرت امام سجّاد عليه السلام ، و به لطف و عنايت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، با نهايت دوستى و رفاقت، با آن نماينده محترم و گرامى پاپ وداع كرديم، در حالى كه مىدانستيم كه ديگر بار، فرصتى در پيش رويمان قرار خواهد گرفت تا اين دوستى دو جانبه ميان اسلام و مسيحيت را گسترش بيشترى دهيم...
بارى، خداوند مهربان شاهد است آن هنگام كه پس از پنج يا شش سال، سرانجام روزى را كه آخرين تأييديه پدرم را از ايشان دريافت كردم، و به يقين دانستم كه سرانجام اين كار طولانى و بسيار دشوار به پايانِ قطعىِ خود رسيده است، تا چه اندازه خوشنود و