و هم دليل معرفت و معرّف است. معذلك مراتبى از مراتب معرفت است كه عنايت مستقيم الاهى سبب آن مىشود و در اثر دعا و عبادت و خضوع و خشوع حاصل مىگردد و شخص عارف، اين نوع عرفان اشراقى را ذوق مىنمايد.
بنابراين، مقصود دعاكننده اين نيست كه معرفت ندارم يا تو را با آثار و دلايل نشناختهام؛ بلكه مقصودش اين است كه تو خودت، خودت را به من بشناسان و اين معرفت مانند نورانيّت عقل است كه خدا افاضه فرموده است و هركس كه آن را دارا شد، سخت در نگهدارى آن مراقبت مىنمايد.
ما همه چيز را به خدا شناختهايم، زمين و آسمان و كوه و دريا و حيوان و انسان، و همهچيز و همهكس شناختيم. اگر خدا به ما عقل و تميز و رشد نداده بود، ما هيچ چيز را نمىشناختيم و اگر او مخلوقات را نيافريده بود و اينهمه دلائل را براى اثبات وجود خودش قرار نداده بود، شناسانده و شناخته نمىشد. پس چنانچه صحيح است بگوييم: «عَرَفْتُ اللّهَ بِالأشياء» ۱ صحيح است كه بگوييم: «بِاللّهِ عَرَفْتُ الأشياءَ»۲ و اين هم ممكن است معنايى از «إنّا لِلّه وَ إنّا إلَيهِ الراجِعون»۳ باشد؛ زيرا از سوى خدا و به اعانت و يارى و افاضهى خدا، اشياء را مىشناسيم مثل اين كه در اوّل، از خدا به سوى خلق سفر كرده باشيمـ هرچند برخى به مبدأ سفر توجّه ندارندـ و سپس از خلق به سوى خالق سفر مىنمايى.
بارى اين مرتبه از معرفت وقتى كامل شد، عارف، خدا را اظهر اشياء مىداند؛ بلكه او را فقط ظاهر مطلق و حقيقى مىيابد و لذا در دعاى عرفه است:
«كيف يستدلّ عليك بما هو في وجوده مفتقر إليك؟ أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتّى يكون هو المظهر لك؟! متى غبت حتّى تحتاج إلى دليل يدلّ عليك؟! أو متى بعدت حتّى تكون الآثار هي الّتي توصل إليك؟! عميت عين لا تراك عليها رقيبا و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبّك نصيبا.»«خدايا تو از همه چيز ظاهرتر و آشكارترى، تو اصلى و تو ذاتى، تو حق حقيقى و حقيقت حقّى، تو كمال مطلقى، چه چيز از تو ظاهرتر مىباشد كه تو را به آن بشناسيم؟ ظاهر و آشكار تويى، باطن و پنهان هم تويى.»۴
ايشان هم چنانكه مىبينيم از معرفهاللّه باللّه به «ذوق» تعبير كرده و يادآور
1.شناختم خدا را به اشياء.
2.به خدا شناختم اشياء را.
3.بقره/ ۱۵۶.
4.معرفت حجّت خدا/ ۷۷ ـ ۸۰.