مرورى بر احاديث معرفت خدا (4) - صفحه 17

روشن است كه دومى چنين نتيجه‏اى را به دنبال نمى‏آورد و اوّلى هم نياز به اين مقدّمات ندارد؛ ولى اين نكته‏ى اساسى در اين‏جا وجود دارد كه معرفت خداى تعالى‏ـ چنان كه روايات به صراحت بر آن دلالت داردـ بايد به واسطه‏ى خود خدا تحقّق يابد و او خود، خودش را معرّفى كند. خواهيم گفت كه بر اساس روايات، اين معرفت در عوالم پيشين تحقّق يافته و اصل آن معرفت در وجود انسان نهاده شده و با فطرت و خلقت انسان همواره وجود دارد. البتّه در اين دنيا تنها نياز به تذكّردادن و تنبّه دادن دارد، كه آن هم به واسطه‏ى فرستادن پيامبران و ارسال رسل و در كنار آن‏ها، قرار گرفتن در شدائد و گرفتارى‏ها براى انسان تحقّق مى‏يابد. افزون بر آن، براى تشديد آن، بايد راه اطاعت و انقياد و تسليم را پيش گرفت.
ايشان در جاى ديگر در تعريف علم حضورى مى‏گويد:
در علم حضورى، ذات معلوم نزد ذات عالِم حاضر بوده، عالم وجود عينى آن را مى‏يابد و اين شهود و يافتن، چيزى خارج از ذات عالم نيست؛ بلكه از شؤون وجود اوست.... معلوم در علم حضورى، گاهى خود ذات عالم است، مانند علم به خويش در نفوس و مجرّدات تام.... و گاهى عالم و معلوم با يك‏ديگر تعدّد وجودى دارند، امّا نه به گونه‏اى كه يكى از آن‏ها به طور كلّى منعزل و مستقل از ديگرى باشد؛ بلكه عين وابستگى و ربط به ديگرى است، مانند علم علّت هستى‏بخش به معلول و بالعكس. ۱
ايشان شناخت فطرى نسبت به خدا را در يك معنا به علم حضورى تفسير كرده و مى‏نويسد:
منظور از شناخت فطرى خدا، يا علم حضورى است كه مرتبه‏اى از آن در همه‏ى انسان‏ها وجود دارد و شايد آيه‏ى شريفه‏ى «ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بَلى» اشاره به آن باشد و معلولى كه داراى مرتبه‏اى از تجرّد باشد، مرتبه‏اى از علم حضورى نسبت به علّت هستى‏بخش را خواهد داشت، هرچند ناآگاهانه يا نيمه‏آگاهانه باشد و در اثر ضعف، قابل تفسيرهاى ذهنى نادرست باشد.
اين علم، در اثر تكامل نفس و متمركزكردن توجّه قلب به ساحت قدس الاهى و به وسيله‏ى عبادات و اعمال صالحه، تقويت مى‏شود. و در اولياى خدا به درجه‏اى از وضوح مى‏رسد كه خدا را از هر چيزى روشن‏تر مى‏بيند، چنان‏چه در

1.آموزش فلسفه ۲/ ۲۰۳ و ۲۰۴.

صفحه از 30