مرورى بر احاديث معرفت خدا (4) - صفحه 18

دعاى عرفه آمده است: «أيكون لغيرك من الظّهور ما ليس لك حتّى يكون هوَ المظهر لك؟!»۱
اين تفسير از معرفت فطرى ـ چنان‏كه خواهيم گفت‏ـ با روايات و آيات هماهنگى ندارد. در اين تفسير، وجود خدا و خلق يكى شمرده شده است، از آن رو كه ايشان معرفت فطرى را به علم حضورى تفسير كرده است. در علم حضورى هم، يا به اتّحاد عالم و معلوم است و يا به اين‏كه معلوم، طورى از اطوار عالم و شأنى از شؤون وجودى او مى‏باشد. پس خداوند سبحان را شأنى از شؤون وجودى خويش مى‏يابد. و اين آن زمان تحقّق مى‏يابد كه پى به معلوليّت وجودى خويش ببرد و وجود خويش را طورى از اطوار وجود خداوند سبحان بيابد و ربط به او ببيند.
با دقّت در اين سخن، مى‏توان گفت: شخص معلول وقتى خود را ربط به علّت مى‏يابد، آيا در چنين حالى، اوّل خود را مى‏يابد بعد علّت را، يا اوّل علّت را مى‏يابد بعد خود را؟ روشن است اگر جنبه‏ى اثباتى و استدلالى به قضيه بدهيم، چاره‏اى نداريم جز اين‏كه بگوييم انسان در مرتبه‏ى اوّل بايد به معلوليّت خود پى ببرد و پى بردن به معلوليّت، هيچ‏گاه از پى بردن به علّت جدا نيست. و او همواره هر دو را با يك توجّه مى‏يابد، چون علّت و معلول، از نظر مفهومى متضايفين‏اند، كه تصوّر يكى تصوّر ديگرى را به همراه دارد. اين با توجّه به ذهن صورت مى‏گيرد و ظاهرا نبايد ربطى به علم حضورى داشته باشد؛ ولى اگر كسى به حقيقت معلوليت خويش پى ببردـ يعنى واقعا وجود خويش را فقير و نيازمند و محتاج بيابدـ حال آيا يافتن فقر و نياز خود، همان يافتن خداست؟ آيا اين است معناى «أيكون لغيرك من الظّهور ما ليس لك»؟ آيا اين است معناى «يا مَنْ دَلَّ عَلَى ذاتِهِ بِذاتِهِ» ؟!
مسلّم است كه معنايى كه از آن‏ها متوجّه مى‏شويم، چنين مطالبى را به انسان نمى‏دهد. خواهيم گفت كه معرفت خالق بر اساس بينونت ميان او و همه‏ى ممكنات است، لذا هيچ نوع سنخيّتى بين خالق و مخلوق نيست، پس تعبير علّت براى خداى سبحان اصلاً تعبير صحيحى نيست. صحيح آن تعابيرى است كه در آيات و روايات از او شده، يعنى خالق، فاعل، منشى‏ء، بارى‏ء، مبدى‏ء، مبدع و

1.همان/ ۳۳۰.

صفحه از 30