مرورى بر احاديث معرفت خدا (4) - صفحه 19

امثال و نظاير آن‏ها. و اين روشن است.
در باره‏ى علّت و معلول، مى‏توان گفت: معلول شأنى از شؤون علّت است؛ ولى در مورد فاعل، نمى‏توان چنين امرى را تصور كرد كه مفعول، شأنى از شؤون فاعل باشد؛ زيرا روشن است كه شؤون شى‏ء جدا از خودش نيست و در حقيقتِ او وجود دارد؛ ولى در مورد فاعل چنين نيست كه مفعول، داخل در حقيقت فاعل بوده باشد. پس اگر چنين امرى را نتوان در مورد خداوند سبحان قابل قبول شمرد، اصل معرفت حضورى به معناى مذكور در مورد خداى سبحان، صحيح نخواهد بود و در نتيجه، معرفت فطرىِ مطرح‏شده در آيات و روايات با معناى مذكور، انطباق نخواهد داشت. آن‏گاه تطبيق سخنان امامان معصوم عليهم ‏السلام نظير «أيكون لغيرك من الظّهور ما ليس لك» و امثال آن، به معناى مورد نظر، درست نخواهد بود.
ايشان نفى برهان به وجود خداى سبحان را در يك احتمال، به اين صورت بيان كرده است كه:
ممكن است منظور از نفى برهان بر وجود خداى متعال، اين باشد كه هيچ برهانى نمى‏تواند ما را به وجود عينى و شخصى خداى متعال رهنمون شود و نهايت چيزى كه از براهين به دست مى‏آيد، عنايتى كلّى از قبيل «واجب‏بودن» و «علّه‏العلل» و مانند آن‏هاست. و چنان‏چه در مقدّمه‏ى درس يادآور شديم، شناخت شخصىِ مجرّدات، جز از راه علم حضورى امكان ندارد. ۱
از يادداشت‏هاى مرحوم استاد مطهرى پيش از اين نقل كرديم كه از براهين استدلالى منطقى حتّى عناوينى مثل «واجب‏الوجود» را هم نمى‏شود اثبات كرد.
ايشان دلايل اثبات وجود خداوند را به سه دسته تقسيم كرده كه دسته‏ى اوّل، مشاهده‏ى آثار و آيات در جهان است، مانند دليل نظم و عنايت، بعد از آن مى‏گويد:
اين دلايل‏ـ در عين حال كه روشن و دل‏نشين و خرسندكننده است‏ـ پاسخگوى همه‏ى شبهات و وساوس نيست و در واقع بيشتر نقش بيداركردن فطرت و به آگاهى آوردن معرفت فطرى را ايفاء مى‏كند.
در نظر ايشان، دسته‏ى دوم، دلايل نيازمندى جهان است، مانند برهان

1.همان/ ۳۳۱.

صفحه از 30