مرورى بر احاديث معرفت خدا (4) - صفحه 24

ايشان پس از اين اشكالى را متوجّه اين برهان كرده است كه مطابق اين استدلال، بايد هر موجودى واجب‏الوجود باشد، درحالى كه موجودات ممكن، بديهى است.
در پاسخ اشكال مى‏گويد كه وجودات ممكن، وجود اصيل نيستند و وجودهايى محدود و آميخته با عدم‏اند. ۱
ديديم كه بر مبناى نظر ايشان:
1ـ آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت عليهم ‏السلام بر برهان صدّيقين منطبق است كه پايه و اساس آن را اصالت وجود تشكيل مى‏دهد.
2ـ حقيقت وجود، عبارت از خداوند سبحان است و وجودات ممكن و مخلوقات، فقط از اين جهت كه آميخته با عدم هستند، از وجود واجب جدا مى‏شود.
3ـ در اين جهت كه آميخته بودن اين وجودات به عدم، از چه ناحيه بر آن‏ها عارض شده، توضيحى نداده است.
4ـ نيز روشن نشده است كه اين اصل وجود را انسان به چه صورتى درك مى‏كند و قوّه‏ى ادراكى انسان در ارتباط با آن چيست؟ معلوم است كه حسّ، چنين ادراكى را ندارد. عقل هم نمى‏شود گفت وجود مطلق را دريافت مى‏كند؛ زيرا بديهى است كه عقل‏ـ چنان كه استاد مصباح تصريح كردندـ جز با مفاهيم ذهنى هيچ ادراك ديگرى ندارد كه آن‏ها را، از معقولات اولى مى‏يابد كه از راه حواس به آن مى‏رسد. يعنى درك عقل، محدود به مفاهيم كلّى است، اعم از مفاهيم و معقولات اوّلى و ثانيه. بنابر اين وجود مطلقى كه انسان به آن از طريق عقل مى‏رسد، در حدّ دقّت عقلى و كمال آن است. پس هرچه كمال و دقّت عقل بيشتر گردد، مفهوم و معقول آن هم كامل‏تر و وسيع‏تر خواهد بود. و آخرين امرى كه بدان خواهد رسيد، جز مفهومى محدود به حيطه‏ى ادراكى عقل نخواهد بود. بديهى است كه چنين امرى معقول به عقل انسانى است و نمى‏تواند خالق عقل او باشد. ديديم كه به گفته‏ى

1.همان/ ۸۹ـ ۹۱.

صفحه از 30