مرورى بر احاديث معرفت خدا (4) - صفحه 25

مرحوم طباطبايى، وجود اگرچه به صورت مطلق و از هر قيدى عارى فرض شود، باز محدوديّتى دارد كه حكم عقل به آن بار شده است، درحالى كه ذات خداوند متعال، از حيطه‏ى حكم عقل‏ـ اعم از نظرى و عملى‏ـ خارج است و عقل نمى‏تواند در مورد خداى تعالى حكومتى داشته باشد. بنابر اين مفهوم واجب‏الوجود و وجود مطلق در مقابل عدم، در نهايت امرى محدود به ادراك عقلى است و خالق عقل، محكوم و محدود به حدود عقل نمى‏شود. نيز ديديم كه به بيان مرحوم ميرزا مهدى اصفهانى، مرتبه‏ى وجودى كه در قبال عدم قرار مى‏گيرد و عقل حكم به امتناع اجتماع و ارتفاع آن دو مى‏كند، بعد از مرتبه خود عقل است كه حاكم بر آن‏هاست، تا چه رسد به خداى خالق عقل.
پس تطبيق معرفه‏اللّه‏ باللّه‏ و آيات مباركه‏ى قرآن كريم بر اين برهان، اعتبار علمى ندارد و با اين مطالب، نمى‏توان به حقيقت معرفتى دست يافت كه در آيات و روايات بر آن تأكيد شده است. پس بهتر است مجموعه‏ى كامل آيات و روايات را به طور كلّى و بدون هيچ‏گونه تصرّفى در دلالت آن‏ها مورد بررسى و تحليل قرار داد و آن‏گاه براهين اقامه‏شده در فلسفه و مطالب مطروحه در كتب عرفانى را با آن سنجيد، نه اين‏كه ابتدا مطلبى را از طريق فلسفى يا عرفانى معتقد شد، سپس آيات و روايات را بر آن تطبيق نمود.

خلاصه‏ى اقوال در معناى معرفه‏اللّه‏ باللّه‏

ديديم كه در باب معرفة اللّه‏ باللّه‏، اقوال و نظريّه‏هاى مختلفى مطرح گرديده است. حاصل همه را مى‏توان در چند نكته خلاصه كرد:

قول اوّل

معناى معرفة اللّه‏ باللّه‏ ـ با توجّه به تمام رواياتى كه در باب معرفت خدا مطرح شده‏ـ روشن و ظاهر مى‏شود. براى اين كار، روايات را به چند گروه تقسيم مى‏كنيم:
1ـ رواياتى كه معرفت خدا را فعل خدا دانسته‏اند. به صريح آن‏ها، بندگان استطاعت معرفت خدا را ندارند و به همين جهت مكلّف به تحصيل آن هم نيستند؛ بلكه به عهده‏ى خداست كه نفس خويش را به بندگان بشناساند و وظيفه‏ى بندگان،

صفحه از 30