8ـ مركز و مقرّ اين تعريف، دل و روح آدمى است.
9ـ تعريف فعل خداست و فعل خدا همچون خود او كيف و طورى ندارد پس هيچ خردمند و عاقلىـ اگرچه در حدّ اعلاى عقل و خرد هم باشدـ نمىتواند دربارهى او سخن بگويد.
10ـ آنان كه متوجّه شدهاند و خدا را به خدا يافتهاند، وقتى از او مىخواهند به ديگران گزارش دهند و ديگران را به او متوجّه كنند، تنها از كلماتى كه از ناحيهى او به آنها رسيده استفاده مىكنند؛ ولى چون اين كلمات، بين خالق و مخلوق مشترك است و انسان به طور معمول با معانى مخلوقى آنها انس دارد، به همينجهت در روايات در موارد فراوانى با قيود تنزيهى بيان شدهاند. ۱
خلاصه اينكه تنها طريق معرفت خدا، خود خداست. هيچ معرفتى از غير خدا نسبت به خدا بدون تعريف او تحقّق پيدا نمىكند و معرفت خدا به غير او، معرفت او نيست؛ بلكه معرفت غير اوست؛ چه معرفت به واسطهى غير، از ناحيهى عقل باشد يا از ناحيهى امر ديگرى.
قول دوم
نسبت به خداوند سبحان، دوگونه معرفت وجود دارد:
يكى معرفت خداى سبحان به واسطهى عقل و خرد و فكر و انديشه كه محصول آن، علم حصولى است.
دوم معرفت خدا به خدا كه محصول آن شناخت خداى واقعى و حقيقى و شخصى است.
معرفت دوم، مرتبهى بالايى از معرفت است كه بنابر نظر برخى، در اين دنيا براى احدى غير از انبيا و اوصياء امكان رسيدن به آن نيست؛ ولى در آخرت براى همگان ميسّر است. بنابر نظر برخى ديگر، حتّى در اين دنيا براى ديگران با شرايط خاصّ خود امكانپذير است. به عقيدهى برخى ديگر، اين معرفت جز با فناى كامل در ذات خداى سبحان تحقّق نمىيابد. در آن صورت، معرفهاللّهتحقّق مىيابد. در
1.در اينباره بايد در مباحث اسما و صفات به تفصيل سخن گفت، كه اميدواريم توفيق تدوين و نشر اين مباحث، نصيب شود.