مرورى بر احاديث معرفت خدا (4) - صفحه 29

حقيقت، خداى سبحان است كه خود را مى‏شناسد، نه اين‏كه غير خدا، خدا را بشناسد.
گفتيم كه اين نظريه، مخالف صريح روايات اين باب است كه معرفت خداى سبحان را منحصر در تعريف او به خود او نموده، و معرفت او را به غير او معرفت او ندانسته است. حال اگر معرفت عقلى خداوند سبحان، به «معرفت خدا به خدا» برگردد، صحيح خواهد بود. اين زمانى است كه معرفت خدا به خدا، اساس معرفت عقلى باشد، خود عقل در مورد خداى سبحان و صفات او معقولى درست نكند و تمام گزاره‏ها را با توجّه به معرفت خدا به خدا بيان كند؛ ولى هيچ‏يك از صاحبان اين قول، معتقد به آن شيوه نيستند.
اضافه بر آن، روايات ديگر در ابواب ديگر نيز، معرفت خداوند سبحان را به عقل و قواى ادراكى بشرى ناممكن مى‏داند. از سويى، هيچ‏كدام از قائلان به معرفت عقلى خداوند، نمى‏گويند كه خود خدا توسّط عقل مورد شناخت قرار مى‏گيرد، بلكه به عقيده‏ى آن‏ها، آن‏چه را توسّط عقل مى‏شناسند، مفاهيم و عناوين عامّ‏اند كه قابل انطباق به خداوند واقعى است.
درحالى كه ما گفتيم كه انطباق اين عناوين و مفاهيم به خداى واقعى و حقيقى‏ـ بدون هيچ‏گونه شناختى از خداى واقعى و حقيقى‏ـ بى‏معنا و نامعقول است. بنابراين چاره‏اى جز پذيرش معناى صريح روايات وجود ندارد كه در قول اوّل بيان شد.

قول سوم

معرفت خود خداى سبحان‏ـ يعنى خداى واقعى و حقيقى‏ـ به هيچ‏وجه براى احدى امكان ندارد. پس منظور از معرفه‏اللّه‏ باللّه‏، همان معرفت عقلى و مفهومى است كه با وساطت مفاهيم و عناوين عام، تحقّق مى‏يابد.
گفتيم كه اين قول هم با صراحت روايات اين باب و ابواب ديگر، منافات دارد؛ در هيچ‏كدام از روايات باب معرفه‏اللّه‏، براى عقل، معرفتى خاصّ نسبت به خداوند سبحان قرار داده نشده است. نكته‏ى مهمّ، اين‏كه اعطاى عقل و فرستادن رسولان از ناحيه‏ى خدا، دليل بر اين نمى‏شود كه فعلى كه توسّط آن‏ها براى انسان به

صفحه از 30