نمايههاى كتاب، نمىتواند جزو بخشها و فصول آن به شمار آيد.
4ـ كتابنگارىها، هم در پاى صفحات و هم در پايان كتاب، دقيق و كامل و مطابق با اسلوب نيست.
5ـ تايپ و حروفچينى كتاب، تقريبا پاكيزه و پيراسته از اغلاط است و اين دقّت مسؤولان چاپ و نهايتا مؤلّف را نشان مىدهد. البتّه در لابهلاى، كتاب معدود غلطهاى مطبعى مثل «اديب صابرى» رخ نموده است كه مىبايست «اديب صابر» درج مىشد. واژههايى نيز به چشم مىخورد كه مىتواند املاى درستترى داشته باشد مانند: كو (مخفف كه او) كاو/ الصلوةؤ الصلاة / الزّكوةؤ الزّكاة
6ـ به نظر مىرسد كه جاى برخى از حركات و علائم ويرايشىـ به ويژه در خلال ابياتـ خالى است. اگر اين حركات و علايم وجود مىداشت، خواندن اشعار بهتر و آسانتر صورت مىگرفت.
7ـ اگر مؤلّف گرامى در پيشگفتار يا مقدّمه به اين نكته اشاره مىكرد كه اين كتاب در واقع پاياننامهى دورهى دكترى اوست و نام استادان راهنما و مشاور خود را مىنوشت، ضرورت نداشت كه وزن اين نقد را به تنهايى حمل كند. مسلما عمدهى آنچه در اينباره گفتيم، به استادان راهنما و مشاور مؤلّف نيزراجع مىگردد.
اميد است كه نكات يادشده در چاپهاى بعدى كتاب، اصلاح شود و بهسازى جمال ظاهرى، كمالِ باطنى كتاب را بيشتر نشان دهد.
8ـ كتاب «آرمانشهر دينى در پهنهى شعر فارسى» پژوهش ارزندهاى است كه قطعا بر شعر و شاعران سدههاى چهارم، و پنجم و ششم ادب فارسى پرتو افكنده است و نگرش ايشان را به موضوع مهم موعود و آخرالزّمان وضوح و روشنى بخشيده است. تولد و عرضهى اين نقد هم، از اعتبار و ارزندگىِ آن نشأت گرفته است؛ والّا اثر سخيف و بىارزش را چه حاجت به نقد؟!
9ـ سخن آخر، ارائهى يك پيشنهاد به سياستگذاران دروس دانشگاهى است. چنين مىنمايد كه اين كتاب، شايستگى اين را دارد كه به منزلهى يكى از متون درسى رشتهى ادبيات فارسى در نظر گرفته و تدريس شود.
و درود بىپايان به موعود آخرالزّمان