از شمار خرد هزاران بيش - صفحه 161

همسالان خود در سختى گذراند. هنوز هفت سال از عمرش نگذشته بود كه از وجود نعمت مادر محروم شد و پس از آن بيمار گرديد و تا دم مرگ پيش رفت. در آن روزگار، خشكسالى، قحطى و بيمارى‏هاى واگير چون وبا، و نبود پزشك و دارو زندگى را بر مردم منطقه بسيار سخت و طاقت‏فرسا كرده بود؛ ولى تقدير الاهى چنان بود كه «محمّدباقر» از همه‏ى اين سختى‏ها بگذرد و در كوره‏ى مصائب و دشوارى‏ها پخته گردد تا شخصيّت صبور و پرتحمّل او براى آينده‏اى شكل بگيرد كه سختى‏هايش از گذشته كمتر نبود.
او در حدود نوزده سالگى از نعمت وجود پدر نيز محروم گرديد تا هنوز دو دهه از عمرش نگذشته دو بال پرورش و سرپرستى خود را از دست داده باشد. گرچه يتيم‏شدن بدين شكل فقط براى او نبوده و بسيارى چنين بوده‏اند امّا نكته مهم آن است كه چنين مصائبى سخت، روح جوان آن روز را نااميد نكرد و او با همه‏ى سختى‏ها و گرفتارى‏ها تصميمى سرنوشت‏ساز براى آينده‏ى خود گرفت. علّامه محمودى تا نوزده‏سالگى در زادگاه خود، علا مرودشت باقى ماند و با عشق و علاقه‏ى فراوان به آموختن، برخى از دروس مقدّماتى و تاريخ را نزد معدود استادان و اهل فضل كه در آن‏جا بودند فرا گرفت. امّا روح بزرگ او به اين مقدار قانع نبود و او كارى كرد كه از كمتر كسى برمى‏آيد. در حالى كه از نظر مالى در شدّت و تنگدستى و از نظر سنّى در آغاز راه جوانى بود تصميم گرفت به دارالعلم آن روزگار يعنى نجف اشرف برود و علوم دينى را از استادان حوزه‏ى جوار مرقد مولايش على عليه ‏السلام بياموزد. امّا چگونه، با چه امكانات و چه وسيله‏اى؟
او از يكى از آشنايان پنج تومان‏ـ كه در آن روزگار بسيار با ارزش بودـ قرض مى‏گيرد و پياده حركت مى‏كند. او به قصد پيمودن مسير بوشهر و سپس آبادان به راه مى‏افتد. روزها و شب‏ها در راه بود و مسير صدها كيلومترى علامرودشت تا بوشهر را پياده پيمود. از كوه‏ها و دشت‏ها گذشت، خطرها و ناامنى‏هاى آن زمان را به جان خريد تا به بوشهر رسيد. پس از چند روز از بوشهر با كشتى بارى به آبادان رفت. در آبادان برخى از بستگان او را از رفتن به نجف منصرف مى‏كنند؛ امّا اراده‏ى قوى، عشق فراوان و مشيّت الاهى او را روانه‏ى نجف مى‏كند و سرانجام پس از آن همه سختى راه او به نجف اشرف مى‏رسد. محمّدباقر مرحله‏اى سخت را پشت سر

صفحه از 178