از شمار خرد هزاران بيش - صفحه 162

گذاشت و حال با رسيدن به جايى كه مى‏خواست، مراحلى ديگر را در پيش داشت. آن‏هايى كه او را مى‏شناختند متعجّب و حيران از اين كار محمّدباقر، به گونه‏اى دل او را خالى مى‏كنند و سعى مى‏كنند با يادآورى سختى‏ها و اين‏كه جوانى با دست خالى و بدون هيچ پول و توشه‏اى چگونه مى‏خواهد درس بخواند، او را برگردانند. امّا همه‏ى اين سختى‏ها و موانع كم‏ترين خللى در اراده‏ى او وارد نكرد و به هر شكل بود حُجره‏اى برايش فراهم شد و به قول خود آن بزرگوار «بدين‏ترتيب در مدرسه‏ى قزوينى ساكن شدم در حالى كه نه فرشى، نه اسباب ضرورى زندگى و نه هيچ يار و ياور و راهنمايى داشتم. با چنين وضعى بود كه زندگى در مدرسه را شروع كردم. در مدّت تحصيل، غم و اندوه خويش را كتمان مى‏كردم، غصّه‏ها را فرو مى‏خورم و بر فقر و نادارى شكيبايى مى‏كردم.»
بدين‏گونه او هفت‏سال در نجف مى‏ماند كه البتّه در اين مدّت يك‏بار براى زيارت امام رضا عليه ‏السلام به ايران مى‏آيد و براى ديدن بستگان به زادگاه خود هم سفر مى‏كند. دو بار ديگر نيز به قصد ازدواج از نجف به علا مرودشت برمى‏گردد كه اين امر برايش ميسّر نمى‏شود. سرانجام دست تقدير ايشان را از نجف به كربلا كشاند و در آن‏جا ازدواج كرد. اين در حالى بود كه فقر و نادارى و بى‏كسى هم‏چنان او را در سختى و گرفتارى گذاشته بود. همسر علّامه بانويى مؤمن و فداكار و از خانواده‏هاى اهل علم بودند كه از سده (خمينى شهر امروز) اصفهان به كربلا رفته و در آن‏جا مقيم بودند. همسر باايمان علامه، از نظر كمالات انسانى ممتاز و پيوسته يار و ياور شوهر خويش بود و همه‏ى سختى‏هاى زندگى را با سعه‏ى صدر تحمّل مى‏كرد. زندگى استاد، ايجاب مى‏كرد كه او گاهى براى چاپ كتاب‏هايش در سفرهاى طولانى بيروت، دمشق و قاهره باشد و در همه‏ى اين مدّت بار سنگين زندگى بر دوش همسر وى بود كه به خوبى از عهده‏ى آن برمى‏آمد. در ايّام زيارت عتبات، بستگان، آشنايان و هم‏ولايتى‏هاى استاد به كربلا مى‏رفتند كه منزل آن‏ها مأواى زائران حسينى بود و به رغم نداشتن تمكّن مالى و تنگدستى، آن بانوى صالح، بدون اعتراضى با رويى گشاده از آن‏ها پذيرايى مى‏كرد.
تأكيد بر نقش ممتاز همسر علّامه، علاوه بر اداى دينى به او، از جهات ديگر نيز اهميّت دارد؛ زيرا وجود همسرى مؤمن و فداكار، تحمّل بسيارى از سختى‏ها را

صفحه از 178