وَقالُوا إِنّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنّا لَفِي شَكٍّ مِمّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ قالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللّهِ شَـكٌّ فاطِرِ السَّمـواتِ وَالأَرضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُـؤَخِّـرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى 1 آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودندـ قوم نوح و عاد و ثمود، و آنان كه بعد از ايشان بودند كه جز خدا كسى از آنان آگاهى نداردـ به شما نرسيده است؟ رسولانشان با دلايل آشكار به سوى آنان آمدند؛ امّا آنها دستان خويش به دهانهايشان نهادند و گفتند: ما به آنچه شما براى آن فرستاده شديد، كافريم و دربارهى آنچه ما را به سويش مى خوانيد، در شكّ و ارتياب هستيم. رسولانشان به آنان گفتند: آيا دربارهى خدا كه پديد آورندهى آسمانها و زمين است، شك وجود دارد؟ او شما را به سوى خود مىخواند تا گناهانتان را ببخشد و به شما تا زمان معيّن مهلت دهد.
نكات
2ـ 3ـ 1) در اين آيهى شريفه، هر گونه شكّ و ارتياب دربارهى خداى سبحان نفى شده است. منشأ اين امر، همان فطرى بودن معرفت خداوند سبحان است كه در دو آيهى پيش به آن تصريح شده بود. همهى انسانها از همان اوّل خلقتشان، به معرّفى الاهى به خداى سبحان معرفت پيدا كردهاند و رسولان الاهى هم حامل معرفت الاهى به بشرند؛ ولى بشر غافل از آن است. از اينرو، پيامبران، خداوند را به مردم ياد آورى كرده و آنان را از خواب غفلت و فراموشى بيرون مىآورند. در نتيجه جاى شكّ و ارتياب دربارهى خداى سبحان براى احدى باقى نمىماند.
2ـ 3ـ 2) بر اساس روايات معتبره، خداوند سبحان، به عمد در اين دنيا بندگان را از معرفت خويش غافل ساخته و پردهى فراموشى بر آنها انداخته است. ارادهى الاهى بر اين است تا اين پردهى غفلت و فراموشى توسّط پيامبرانش كنار زده شود و خداى تعالى به واسطهى انبيا و رسولان بر بندگان ظاهر و هويدا گردد.
2ـ 3ـ 3) بنابراين انسانها در اين جهت، دو صنفاند: يا غافل از خداى