توحيد از ديدگاه قرآن و نهج ‏البلاغه (3) - صفحه 14

به معنى مشهور نيست، واحد به معناى مشهور هم نيست؛ چه واحد به معنى مشهور، وحدت عددى دارد يعنى وحدتش غير ذات است، وحدت واجب الوجود بالاتفاق وحدت عددى نيست، بلكه وحدتش عين ذات است، يعنى عين وحدت است. و اين همه كه مذكور شد، از براى اين است كه داخل در تحت مفهوم موجود به معنى مشهور نيست؛ كه اگر بودى چنين نبودى و وحدتش غير ذات بودى، كما لا يخفى.
حاصل كلام آنكه از براى نفى شريك و نفى ساير صفات سلبيه، بلكه از براى معرفت واجب‏الوجود تعالى شأنه، هيچ طريقى به از اين كه مذكور شد نيست، چه مجموع آنها به محض همين ثابت و مبرهن مى‏شود، چنانچه هيچ اشتباهى نمى‏ماند به شرط آنكه انصاف حكم باشد.
و از جمله فوائد تحقيق مذكور اين است كه حضرت واجب الوجود تعالى شأنه داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‏تواند بود، چه موضوع علم الهى ـ چنان‏كه مقرر شده است ـ مفهوم موجود به معناى مشهور است، و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود تعالى شأنه خارج است از اين مفهوم، پس چون (چگونه) داخل در علم الهى تواند بود؟ بلى، نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‏شود، اثبات او است تعالى شأنه. چه در اين علم گفته مى‏شود كه غير ممكن در نفس الامر مى‏بايد باشد تا اينكه ممكن الوجود موجود تواند شد، چنانكه در فصل سابق مذكور شد. اما زياده بر اين هيچ چيز معلوم نمى‏تواند شد، چرا كه بالاتر از علم الهى علمى ديگر نيست تا زياده بر اين تحصيل توان كرد. لهذا جميع علماء و عقلاء بلكه كافّه انبياء: در باب معرفت واجب الوجود تعالى شأنه اعتراف به عجز و قصور كرده‏اند، و اگرچه به حسب ظاهر، بعضى صفات از براى او تعالى شأنه اثبات كرده‏اند، امّا آخر فرموده‏اند كه غايت معرفت او ـ تعالى شأنه ـ منزّه داشتن او است از جميع صفات و سمات و رسوم و حدود. و ايضا تصريح كرده‏اند كه واجب الوجود ـ تعالى شأنه ـ ذاتى است فقط كه علت جميع اوصاف و صفات است، چنانچه از احاديث ائمه هدى عليهم ‏السلام اين معنى ظاهر است. و حق اين است كه ايزد تعالى را بيش از اين نمى‏توان شناخت. كه نمى‏توان شناخت. و غايت معرفت همين است. هركه اينقدر فهميده است، خوب فهميده است. رحمت بر انصاف و ادراكش باد» پايان كلام قاضى سعيد در اين فصل. (كليد بهشت، ص 64 ـ 67)
وى در فصل سوم همان كتاب درباره نفى تركيب از خداى متعال بحث كرده و

صفحه از 18