توحيد از ديدگاه قرآن و نهج ‏البلاغه (3) - صفحه 15

استدلال حكماء را آورده است. در پايان فصل مى‏گويد:
«و مخفى نماند كه به حسب متعارف و مشهور، ايراد اين فصل نمود. والاّ بنابر تحقيقى كه در فصل سابق مذكور شد، هيچ احتياج به اينها نيست، چه تركيب و بساطت هر دو صفت موجودند بما هو موجود، و حال آنكه واجب الوجود ـ تعالى شأنه ـ داخل در اين مفهوم نيست، چنانكه گفتيم. پس مركب نباشد بالضرورة، بلكه همچنان‏كه مركّب به معنى مشهور نخواهد بود، بسيط به معناى مذكور نيز نخواهد بود، كما لا يخفى.» (كليد بهشت، ص 68)

نقد كلام قاضى سعيد

قاضى سعيد، حكيمى است بنام و احاطه وى به فلسفه، از كتاب‏هاى او ـ مخصوصا شرح توحيد وى ـ مشهود و معلوم است. ولى با وجود اين مرتكب خطاهاى بزرگى شده است (مثل اينكه براى وجود خالق و ممكن، دو مفهوم قائل شده و وحدت را عرضى محتاج به علّت دانسته است). ما درصدد نقد همه گفته‏هاى وى نيستيم، ولى به دو مطلب اشاره مى‏كنيم:
1 ـ نقطه مثبتى كه در كلام وى يافت مى‏شود، آن است كه خداى متعال را به مخلوقات و موجوداتى كه شناخته بشر است، نبايد قياس كرد و او را بايد به عنوان موجودى كه شناخته نمى‏شود، شناخت. اين همان اصل اولى است كه ما در توحيد قرآن و توحيد نهج‏البلاغه نشان داديم.
2 ـ نقطه منفى در كلام وى آن است كه اطلاق موجود را بر خدا، به معنايى كه در ديگر موارد اطلاق مى‏شود، ندانسته است. و اين البته غلط است، زيرا اين كلمه در هر مورد كه اطلاق مى‏شود، براى اثبات واقعيت داشتن و حقيقت داشتن شى‏ء است. و اگر در مورد خداى متعال به همين معنى گفته نشود، اقرار به ثبوت او حاصل نمى‏شود و شخص از ورطه الحاد و كفر، خارج نمى‏گردد.
اين به خاطر آن است كه حدود اصل تنزيه و عدم مشابهت حق را درست نشناخته است. علامّه مجلسى همين مطلب را ردّ كرده است. او در بحارالانوار و مرآت‏العقول جايى كه اشتراك لفظى را نسبت به بعض معاصرين خود داده و باطل ساخته است،

صفحه از 18