استدلال حكماء را آورده است. در پايان فصل مىگويد:
«و مخفى نماند كه به حسب متعارف و مشهور، ايراد اين فصل نمود. والاّ بنابر تحقيقى كه در فصل سابق مذكور شد، هيچ احتياج به اينها نيست، چه تركيب و بساطت هر دو صفت موجودند بما هو موجود، و حال آنكه واجب الوجود ـ تعالى شأنه ـ داخل در اين مفهوم نيست، چنانكه گفتيم. پس مركب نباشد بالضرورة، بلكه همچنانكه مركّب به معنى مشهور نخواهد بود، بسيط به معناى مذكور نيز نخواهد بود، كما لا يخفى.» (كليد بهشت، ص 68)
نقد كلام قاضى سعيد
قاضى سعيد، حكيمى است بنام و احاطه وى به فلسفه، از كتابهاى او ـ مخصوصا شرح توحيد وى ـ مشهود و معلوم است. ولى با وجود اين مرتكب خطاهاى بزرگى شده است (مثل اينكه براى وجود خالق و ممكن، دو مفهوم قائل شده و وحدت را عرضى محتاج به علّت دانسته است). ما درصدد نقد همه گفتههاى وى نيستيم، ولى به دو مطلب اشاره مىكنيم:
1 ـ نقطه مثبتى كه در كلام وى يافت مىشود، آن است كه خداى متعال را به مخلوقات و موجوداتى كه شناخته بشر است، نبايد قياس كرد و او را بايد به عنوان موجودى كه شناخته نمىشود، شناخت. اين همان اصل اولى است كه ما در توحيد قرآن و توحيد نهجالبلاغه نشان داديم.
2 ـ نقطه منفى در كلام وى آن است كه اطلاق موجود را بر خدا، به معنايى كه در ديگر موارد اطلاق مىشود، ندانسته است. و اين البته غلط است، زيرا اين كلمه در هر مورد كه اطلاق مىشود، براى اثبات واقعيت داشتن و حقيقت داشتن شىء است. و اگر در مورد خداى متعال به همين معنى گفته نشود، اقرار به ثبوت او حاصل نمىشود و شخص از ورطه الحاد و كفر، خارج نمىگردد.
اين به خاطر آن است كه حدود اصل تنزيه و عدم مشابهت حق را درست نشناخته است. علامّه مجلسى همين مطلب را ردّ كرده است. او در بحارالانوار و مرآتالعقول جايى كه اشتراك لفظى را نسبت به بعض معاصرين خود داده و باطل ساخته است،