گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب « مكتب در فرآيند تكامل » - صفحه 183

نيست و شيعيان ما آمادگى آن را ندارند و سپس مى‏فرمايند: «واللّه‏ يا سدير، لو كان لي شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعني القعود... فعددتها فإذا هي سبعة عشر.» در روايت فوق امام به صراحت مى‏گويند اگر به اندازه 17 نفر ياور داشتم، قيام مى‏كردم و دليل قعود خود را بيان فرموده‏اند و سدير هم قانع مى‏شود.
يا در كافى، ج 1، ص 536 (كه در ص 35 كتاب بدان استناد شده) راوى از امام باقر عليه ‏السلام درباره قائم بودن ايشان سؤال مى‏كند و حضرت پاسخ مى‏دهند:
«كلّنا قائم بأمر اللّه‏. قلت: فأنت المهديّ؟ قال: كلّنا نهدي إلى اللّه‏...» در اين روايت نيز راوى درباره امكان قيام امام باقر عليه ‏السلام سؤال مى‏كند و حضرت در پاسخ، توضيح مى‏دهند كه همگى ما برپاكننده امر خدا هستيم؛ ولى آن كسى كه زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد، فرد ديگرى است.
نهايتا در هيچ كدام از اين روايات، علامتى يا اشاره‏اى كه نشان دهد شيعيان پس از عدم قيام امام صادق عليه ‏السلام دچار حيرت شدند و به سرگردانى افتادند، نيامده است. طبيعى است كه شيعيان آن دوره، آرزو داشتند كه فرج و قيام آل محمّد هر چه زودتر رخ دهد؛ امّا داشتن اين آرزوى قلبى و سؤال درباره وقت و كيفيّت وقوع آن، بسيار متفاوت است از شكّ و سرگردانى درباره امامت و اينكه اگر امامى با وجود آماده بودن شرايط ظاهرى قيام نكرد، پس بايد در امامت او شك كرد؛ چنان‏كه نويسنده اين تصوير را از شيعيان آن دوره به ما نشان مى‏دهد. در حالى كه با مراجعه به اصل روايات كاملاً با تصويرى متفاوت از آن چيزى كه مؤلّف گزارش مى‏كند، مواجه مى‏شويم.
در ص 37 مؤلّف ادّعا مى كند كه امام صادق مايل نبودند خود را امام بخوانند و از شركت در هرگونه درگيرى سياسى، پرهيز مى‏كردند. مثلاً در محاسن برقى، ج 1، ص 288 ـ 289، راوى اعتقادات خود را به امام عرضه مى‏دارد و سپس يك‏يك ائمّه را نام مى‏برد تا به امام صادق عليه ‏السلام مى‏رسد و مى‏پرسد:

صفحه از 170