گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب « مكتب در فرآيند تكامل » - صفحه 172

اين مدّعاى نويسنده نياز به تفصيل دارد. مفهوم خلافت به‏خصوص در صدر اسلام، چه از نظر شيعه و چه از نظر اهل سنّت، به هيچ وجه به معناى حكومت ظاهرى و زمامدارى صرف نبوده است. اگرچه در قرون بعدى، به ويژه در زمان خلفاى بنى‏عبّاس، بين مقام خلافت و مقام افتاء و قضا، تفكيك قائل شدند، امّا پس از رحلت پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله خليفه به معناى كسى بود كه در تمامى شئون، به جز دريافت وحى، جانشين رسول خدا بود. خليفه يعنى كسى كه علاوه بر زمامدارى، بايد مردم را در امور دين، بيان اعتقادات، تفسير قرآن و اقامه احكام و حدود اسلامى، رهبرى و راهنمايى مى‏كرد و مردم هم از وى اطاعت مى‏كردند. اين مطلب با توجّه به اختلافات اصحاب در زمان خلافت ابوبكر روشن مى گردد؛ چنان‏كه اختلافات آنها نه بر سر رياست، بلكه بر سر اجراى صحيح احكام بود. اين حقيقت در قضيّه مشهور جنگهاى ارتداد و قتل مالك‏بن نويره، در تواريخ نقل شده است. اگر اختلافات فقط بر سر حكومت بود، چرا مانع از جمع‏آورى قرآن توسّط امير مؤمنان عليه ‏السلام شدند؟ يا در زمان خلافت عثمان ـ كه اختلافات بالا گرفت ـ مسائل مورد اختلاف صرفا مسائل مربوط به حكومت نبود، بلكه اعتراض افرادى مثل عبداللّه‏بن مسعود، عمّار ياسر و ابوذر بر سر جمع‏آورى قرآن، اجراى احكام و اعتقادات بود. يا مثلاً درباره خلافت معاويه، در تاريخ طبرى آمده است كه هنگامى كه وى در زمان حج به مدينه آمد، از مردم مى‏پرسيد كه پيامبر انگشتر را در كدام دست قرار مى‏داد؟ و هنگامى كه پاسخ مى‏شنيد، در دست راست، دستور مى‏داد از آن به بعد، مردم انگشتر را در دست چپ قرار دهند. همچنين وقتى شنيد كه پيامبر بسم اللّه‏ را در نماز بلند مى‏خواند، دستور داد آن را در نماز آهسته بگويند. (رجوع كنيد به تفسير فخر رازى و بحث وى در باره بسم اللّه‏ سوره فاتحه در نماز) اين شواهد تاريخى ـ كه نمونه‏هاى متعدّدى براى آن مى‏توان ذكر كرد ـ همگى نشان‏دهنده اين است كه به خصوص در قرن اوّل، مقام خلافت صرفاً يك مقام سياسى نبوده و اختلافات بر سر خلافت هم تنها براى

صفحه از 170