قرن اوّل نيست؟از كلام نويسنده چنين برمىآيد كه در زمان امام باقر و امام صادق عليهماالسلام رفتهرفته تشيّع به عنوان يك مكتب مستقلّ سياسى، فقهى، اعتقادى و كلامى شناخته شد. «البتّه بسيارى از شيعيانى كه در آن دوره، گرد امام باقر عليه السلام بودند، با مفهوم امامت به شكل واقعى آن آشنا نبوده و ايشان را امام معصوم و منصوص نمىدانستهاند؛ ولى به هر حال، خلافت را حقّ خاندان پيامبر مىدانستند و ايشان را بزرگ و رئيس آن خاندان مىشناختند. چنين متفاهم از تشيّع در آن روزگار بسيار شايع بود.» (پاورقى ص 32)
در اين باره، بايد توضيح داد كه اساسا اصطلاح شيعه، نزد شيعيان، قطعا به كسانى اطلاق مىشد كه قائل به نص بر امامت امير مؤمنان و بهطور كلّى آموزه نص بودند. جناب دكتر مدرّسى نيز در صفحات 194 به بعد، صحبت از نص كردهاند. در تاريخ طبرى، در جريان قيام سليمانبن صرد خزاعى، از شيعه به عنوان كسانى كه قائل به نص و حقانيّت خلافت اهل بيت عليهم السلام بودهاند، تعبير شده است. به همين دليل، در ابتداى قيام مختار، عدّه كمى از شيعيان به او پيوستند؛ چرا كه مختار قائل به خلافت محمّد حنفيّه بود؛ امّا شيعيان با سليمان همراهى كردند. البتّه در كتب رجالى اهل سنّت به هركس كه به اهل بيت عليهم السلام محبّت داشته، شيعه و به هركس كه براى آنها قائل به نص بوده، شيعه غالى يا رافضى گفته مىشده است. در كتب رجالى شيعه، منظور از شيعه كسانى هستند كه قائل به نص بر امامت و عصمت ائمّه عليهم السلام بودهاند. البتّه ائمّه شاگردانى هم داشتهاند كه ايشان را صرفاً عالم دينى مىدانستهاند؛ مثل ابوحنيفه و ابوالبخترى وهببن وهب. پس لازم است كه بين اصحاب ائمّه و ساير شاگردان ايشان، تفكيك قائل شويم. اگر به كتب رجال مراجعه و عقايد اصحاب ائمّه را بررسى كنيم، مىبينيم كه اكثريّت قريب به اتّفاق آنها قائل به نص بر امامت ايشان و حجّيّت اقوال و نيز عصمت آنان بودهاند.