اسامى اوّلين گروههاى شيعه ـ كه در زمان امام باقر عليه السلام بهتدريج، توانستند به امام بپيوندند ـ در كتابهاى رجال هست كه يكى از معروفترين آنها خانواده آلاعين است كه بزرگ آنها زراره است. رسالهاى است در معرّفى خاندان زراره كه توسّط يكى از نوادگان او در قرن سوم، به نام ابوغالب زرارى، نوشته شده است. اين فرد خود از مشايخ كلينى بوده است. او در ابتداى اين رساله، چنين مىنويسد: «إنّا أهل بيت أكرمنا اللّه جلّ و عزّ بمنّه علينا بدينه و اختصّنا بصحبة أوليائه و حججه على خلقه.» سپس يكيك اعضاى اين خانواده را كه در خدمت ائمّه بودهاند، ذكر مىكند. مىبينيم كه او در اينجا تعبير محبّت را نمىآورد؛ بلكه از ائمّه به عنوان حجّتهاى خدا بر خلقش نام مىبرد.
ضمن اينكه اگر شيعيان صرفاً به خاطر اينكه ائمّه از خاندان پيامبر بودهاند و علم آنها از پيامبر اخذ شده است، گرد آنان جمع شدهاند، چرا براى كسب علم، به دنبال فرزندان امام حسن عليه السلام نرفتند؟ به هر حال، آنها هم از خاندان پيامبر بودهاند و حتّى كسى مثل عبداللّه محض در تبارش غير هاشمى وجود نداشته است. بنابراين، حتماً نصّى وجود داشته است كه شيعيان به دنبال گروه خاصّى از فرزندان پيامبر رفتهاند.
نويسنده در فصل دوم كتاب، صفحه 75، با استناد به يك روايت، همين ادّعا را تكرار مىكند كه ما آن را عيناً در اينجا نقل مىكنيم. ايشان در متن، اشاره مىكند كه گروهى از اصحاب ائمّه ضمن آنكه ايشان را جانشينان بر حقّ پيامبر و مفترضالطاعه مىدانستند، قائل بودند كه آنها صرفاً علماء ابرار مىباشند و با هرگونه نسبت دادن جنبه فوق بشرى به آنها مثل علم غيب، مخالفت مىكردند. در پاسخ مىگوييم: اوّلاً اگر كتب رجال را بررسى كنيم، اين تعبير را كه بسيارى از اصحاب اينگونه مىانديشيدهاند، غلط مىيابيم. رجال كشّى معمولاً همه آنچه را درباره اصحاب ائمّه نقل شده، گردآورى كرده و درباره آن، داورى هم نكرده است.
ثانياً ايشان به عنوان شاهد بر اين ادعا از عبداللّهبن ابىيعفور به عنوان مهمترين و