بسيارى از مردم اميد داشتند كه ايشان به عنوان قائم، قيام كند؛ امّا امام به اين انتظار و توقّع عمومى، پاسخ مثبت نداد كه اين عكسالعمل باعث حيرت برخى از شيعيان شد؛ چرا كه از نظر آنها امام حق از خاندان پيامبر، بايد براى احقاق حقّ خود و بر پا كردن عدل، قيام كند. نيز ادّعا شده كه اين توقّع و انتظار در زمان امام صادق، بسيار شديدتر بود؛ بهطورى كه بسيارى سكوت ايشان را حرام مىدانستند و عدّه ديگرى اظهار يأس و نااميدى مىكردند. امّا امام صادق عليه السلام شيعيان را از شركت در هر حركت مسلّحانهاى منع، فرمود و رواياتى نشان مىدهد كه آن حضرت مايل نبودند خود را امام بخوانند و صريحاً مىفرمود كه او قائم آل محمّد نيست. شبيه اين رفتار از امام كاظم عليه السلام نيز گزارش شده است. نتيجهگيرى نويسنده از اين مقدّمات، اين است كه در اثر امتناع ائمّه از قيام در برابر حكومت، بهتدريج، تغييرات و تجديدنظرهايى درباره مفهوم امامت، بهوجود آورد. به اين ترتيب كه امام رفتهرفته، به عنوان كسى معرّفى شد كه بيانكننده احكام و اعتقادات و مفسّر قرآن است و لزوماً به دنبال تشكيل حكومت نيست.
يكى از منابعى كه ايشان بدان ارجاع داده، رساله حسنبن محمّدبن حنفيّه است (ص 33) كه قبلاً هم به آن اشاره كردهايم. او در اين رساله، هدفش اين بوده كه پيروان خود را پس از شكست قيام ابنزبير به سواد اعظم جامعه اسلامى هدايت كند كه به همين منظور، نظريّه «ارجاء» را مطرح كرده است. جملهاى كه در اين رساله مورد استناد نويسنده قرار گرفته، اين است: «شيعيان اميدوارند كه دولتى قبل از قيامت، برانگيخته شود...» چگونه نويسنده از اين جمله، نتيجه گرفته است كه شيعيان در هر دوره، قيام امام آن دوره را انتظار داشتهاند.
امّا با بررسى روايات مورد استناد، بر خلاف نظر نويسنده، اثرى از تحيّر و سرگردانى مورد ادّعا مشاهده نمىشود. براى روشن شدن موضوع، ما برخى از روايات مورد استناد نويسنده را در اينجا نقل مى كنيم تا ببينيم ادّعا و نتيجهگيرى او