گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب « مكتب در فرآيند تكامل » - صفحه 185

ج 2، ص 565 ـ 567) مربوط است به زمان وفات امام جعفر صادق عليه ‏السلام كه هشام‏بن سالم نقل مى‏كند كه مردم به دور عبداللّه‏بن افطح جمع شده بودند. او مى‏گويد به همراه مؤمن الطاق رفتم و از او سؤالاتى را پرسيديم و فهميديم كه او امام نيست؛ چون پاسخ سؤالات ما را نمى‏دانست. سپس مى‏گويد: «فخرجنا من عنده ضلّالاً لاندري إلى أين نتوجّه أنا وأبوجعفر الأحول. فقعدنا في بعض أزقّة المدينة باكين حيارى لاندري إلى من نقصد و إلى من نتوجّه، نقول إلى المرجئة؟ إلى القدريّة؟ إلى الزيديّة؟ إلى المعتزلة؟ إلى الخوارج؟» تا اينكه كسى ما را متوجّه خانه امام كاظم عليه ‏السلام كرد. وى مى‏گويد هنگامى‏كه وارد شديم، امام بدون اينكه چيزى بپرسند، فرمودند: «... لا إلى المرجئة، و لا إلى القدريّة، و لا إلى الزيديّة، و لا إلى الخوارج، إلىّ إلىّ إلىّ.» سپس هشام سؤال مى‏كند شما امام هستيد؟ حضرت مى‏فرمايند: «ما أقول ذلك، قلت في نفسى: لم أصب طريق المسألة. قال: قلت: جعلت فداك عليك إمام؟ قال: لا...» به اين ترتيب، براى او روشن مى‏شود كه ايشان امام هستند. سپس سؤال مى‏كند: «... جعلت فداك، شيعتك و شيعة أبيك ضلّال، فألقي إليهم و أدعوهم إليك فقد أخذت عليّ بالكتمان؟ قال: من آنست منهم رشدا فألق إليهم وخذ عليهم بالكتمان؛ فان أذاعوا فهو الذبح. و أشار بيده إلى حلقه.» در اين روايت نيز صريحاً به شرايط تقيّه‏اى پس از وفات امام صادق عليه ‏السلام اشاره شده است و امام كاظم عليه ‏السلام نيز طبق متن روايت، با اشاره به گلو، عدم امكان اظهار نظر صريح را بيان مى‏فرمايند. در عين حال، از سؤال و جواب كاملاً مشخّص است كه امام كاظم عليه ‏السلام خود را امام معرّفى فرموده‏اند. ضمن اينكه راوى يقين كرده كه ايشان امام است.
در روايت ديگرى، در اختيار معرفة الرجال، الشيخ الطوسى، ج 2، ص 727ـ 728، راوى مى‏گويد دو نفر بر امام صادق عليه ‏السلام وارد شدند و سؤال كردند كه آيا در ميان شما كسى هست كه خود را امام مفترض‏الطاعه بداند؟ «... قال: ما أعرف ذلك فينا.» سپس مى‏پرسند: كسانى هستند كه درباره شما چنين مى‏گويند. حضرت

صفحه از 170