آنها را در عالم ارواح نديده و نشناخته است، درحالى كه امام عليه السلام خلق ارواح به دو هزار سال پيش از ابدان را؛ براى عرضه آنها بر امام و شناخت امام نسبت به آنها قرار داده است.
استاد مصباح يزدى هم در تعليقه خويش بر بحارالانوار مىنويسد:
ممّا ينبغي الالتفات إليه أنّ في تقدّم خلق الأرواح على الأبدان بألفي عام ـ على حدّ التعبير الوارد في الروايات ـ لم يعتبر كلّ روح إلى بدنه بحيث يكون خلق كلّ روح قبل خلق بدنه بألفي عام كاملٍ لا أزيد ولا أنقص. و إلاّ لزم عدم وجود جميع الأرواح في زمن عليّ عليه السلام فضلاً عمّا قبله، ضرورة حدوث كثير من الأبدان بعد زمنه بآلاف سنة. (10: ج 61، ص 142)
از امور شايسته توجّه، آن است كه در تقدّم خلقت ارواح بر ابدان به دو هزار سال ـ بنابر تعبير روايات ـ تقدّم هر روحى نسبت به بدن خودش اعتبار نشده است؛ به اين صورت كه هر روحى دو هزار سال پيشتر از بدن خودش خلق شده باشد نه كمتر و نه بيشتر؛ زيرا اگر مراد همين باشد، لازم مىآيد بسيارى از ارواح در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام وجود نداشته باشند، تا چه رسد به اينكه پيش از آن حضرت بوده باشند.
مرحوم سيّد نعمتاللّه جزايرى بعد از تصريح به تواتر روايات تقدّم خلقت ارواح بر ابدان به دو هزار سال مىنويسد:
المراد به [أي تقدّم الأرواح على الأبدان بألفى عام] تقدّمها على نوع البدن و إن كان واحداً و هو بدن أبينا آدم عليه السلام و إلّا فكلّ روح بالنظر إلى البدن الّتي خلقت له متقدّمة عليه بآلاف من السنين. (3: ج 1، ص 268)
مقصود از تقدّم ارواح بر ابدان به دو هزار سال، تقدّم آنها بر نوع بدن است؛ اگرچه آن بيش از يك بدن نباشد، يعنى بدن پدرمان آدم عليه السلام . در غير اين صورت، لازم مىآيد هر روحى نسبت به بدن خودش، هزاران سال مقدّم بوده باشد.
نقطه اشتراك اين انظار، همان است كه ما در صدد اثبات آنيم؛ يعنى اينكه