باقى مىمانند تا بعد از گذر از عالم دنيا، در برزخ، از آن جدا شوند و سپس در قيامت دوباره به آنها بازگردند.
از روايات ديگرى، به روشنى، استفاده مىشود كه تعلّق ارواح به ابدان ادامه مىيابد و بعد از تعلّق در عالم ذرّ، از بدنها جدا نمىشوند. به اين احاديث در گفتار ديگر مىپردازيم.
برخى از صاحبنظران بر اين عقيدهاند كه محتواى حديث ياد شده، امرى وجدانى و فطرى است و ارواح بدون تعلّق به ابدان ـ به اقتضاى شرايطى كه دارند ـ به طور طبيعى به خود بزرگبينى و عدم احساس ذلّت و فقر مبتلا مىشوند. آيت اللّه سيّد عبدالرسول جهرمى مىنويسد:
و لا يخفى أنّ ما ذكره الإمام الصادق عليه السلام في هذا الحديث في شأن النفوس البشريّة، إنّما هو من العلوم الغيبيّة التي يشهد عليها الوجدان و الفطرة السليمة، لماترى أنّها بطبعها مائلة إلى التكبّر و الطغيان إذا زالت عنها الآلام.... فلوكانت ثابتة في محلّها الأرفع ـ خالية عن الألم و الابتلاء ـ كان طغيانها أكثر. (4: ص 11)
معلوم است آنچه امام صادق عليه السلام در اين حديث، در شأن نفوس و ارواح انسانى، بيان داشته، از علوم غيبى است كه وجدان و فطرت بدان شهادت مىدهد. زيرا مىتوان ديد كه نفوس به طبع خودشان ـ آنگاه كه ناراحتى نداشته باشند ـ مايل به تكبّر و طغياناند... پس اگر در محلّ بلند خود ثابت بودند و هيچ ناراحتى و ابتلايى هم به آنها نمىرسيد، طغيانشان بيشتر مىشد.
پس خداى تعالى به خاطر اينكه ارواح دچار گناهى عظيم نشوند، لطفى بزرگ در حقّ آنها كرده و همه را در زندان بدن محبوس داشته است تا طعم فقر را بچشند و از