(همان، ص 39)
بقره نخستين سورهاى است كه در مدينه نازل شده، پس آغاز قرآن با آن تناسب دارد؛ زيرا كه تقدّم و اولويّت زمانى، خود نوعى اولويّت است.
نقد چهارمين وجه
در اين وجه، سيوطى سزاوار بودن سوره بقره را براى تقدّم نسبت به 112 سوره ديگر قرآن، در اين مىداند كه بقره اوّلين سوره مدنى است؛ پس بايد اوّل قرآن باشد. نقد اول: اگر اوّليّت و تقدّم در نزول، به نوعى، اولويّت و سزاوارى مىآورد، چرا اوّلين سوره مكّى از اين افتخار بى نصيب مانده و از اين اولويّت محروم شده است؟ پس چون مكّه، به دليل بعثت پيامبر در آن، نسبت به مدينه، اوليّت و تقدّم دارد، بايد اوّلين سوره مكّى ابتداى قرآن مىآمد! نقد دوم: اگر اين روابطه واضحه و ضابطه كافيه و دليل خردپسند صحيح است، علاوه بر بقره، بايد در تمام قرآن صدق مىكرد؛ حال آنكه با تمام تلاشى كه سيوطى كرده، تنها توانسته در 23 سوره، يعنى فقط در يك پنجم قرآن، آن را اعمال كند. مثلاً براى ترتيب سوره شعراء و سپس نمل و آن گاه قصص مىگويد: «روايت شده كه اين سورهها به همين ترتيب نازل شدهاند و همين مطلب، براى قرار گرفتن آنها در مصحف، دليل كافى است.» (همان: ص 71)
اوّلاً چنانكه ذكر شد، اين گونه روايات فقط مشكل يك پنجم قرآن را حل مىكند. ثانيا اگر ترتيب نزول، دليل كافى براى قرار گرفتن در مصحف است، چرا بقيه ترتيب نزولها، براى مقدّم و مؤخّر شدن در قرآن دليل كافى نيستند!؟
واپسين گفتار
به بهانه بررسى كتاب «تناسق الدرر» با دو موضوع مهمّ علوم قرآنى، يعنى «تناسب و پيوستگى سور قرآن» و «نظم نزولى و نظم تدوينى» تا حدودى آشنا شديم؛ امّا اشاره به اين نكته ضرورى است كه: اگر چه وجوه مناسبت در تقديم و