ص19834)
امّا دو مصدر ثلاثى مزيد از همين ريشه، يعنى «مُناسبة و تَناسُبا» كاربرد كمتر و سابقه كوتاهترى در فرهنگ عربى دارند؛ به كار زيرا در قرآن هرگز به كار نرفتهاند و در سنّت نيز چندان استفاده نشدهاند. (همان) همچنين در نخستين جوامع لغت عرب مانند «العين» نوشته «خليلبن احمد فراهيدى» (100 ـ 175) و «جمهرَةُ اللُّغة» تأليف «ابنفارس رازى» هم سخنى از اين دو مصدر به ميان نيامده است.
اندك زمانى پس از ابن فارس، «ابونصر اسماعيلبن حمّاد جوهرى» (م 395) در فرهنگ «تاج اللّغة» فقط از لغت «مناسبت» ياد مىكند و مىگويد: فلانٌ يُناسب فلانا... فلانى مناسب فلانى است؛ يعنى نسيب او و خويشاوند اوست. (14: ج 1، ص 224) حدود سه قرن بعد، همين محتواى صحاح را در لغتنامه مبسوط «لسان العرب» از «ابنمنظور» (630 ـ 711) و در فرهنگ دقيق «المصباح المنير» از «فيّومى» (م770) و نيز در واژهنامه مشهور «القاموس المحيط» از فيروزآبادى (729 ـ 817) مىتوان ديد.
چنين وضعى نشان مىدهد كه اين دو كلمه، در زبان و فرهنگ كهن عرب جايگاهى نداشتند و در قرون نخستين اسلامى مطرح نبودند، و تنها در قرون اخير، اندك اندك، بر زبان و قلم نويسندگان علوم قرآنى و تفسير، جارى شدهاند.
امّا در فرهنگهاى جديد، اين واژهها در كنار واژههاى كهن نشستهاند؛ مثلاً در يكى از جديدترين واژهنامههاى عربى، يعنى «المعجم العربيّ الحديث» نوشته «دكتر خليل الجرّ» آمده است: تناسب ميان دو شخص، يعنى همسانى و همانندى. تناسب مصدر است و در علم بديع، يعنى مراعات همانندى در واژههاى كلام كه توافق و ائتلاف نيز ناميده مىشود. در رياضيات، تناسب، برابرى ميان دو نسبت است. مناسب، اسم فاعل است و به معانىِ خويشاوند، سازگار، و هم شكل مىآيد.
مقايسه بين فرهنگهاى قديم و جديد، نشان مىدهد كه اين گونه واژهها، در بستر تاريخ و در پرتو پيدايش و گسترش دانشهايى چون «رياضيات» و «بلاغت» كاربرد