هر سوره قرآن، مندرجات سوره پيشين را شرح و بسط مىدهد و آن را از اجمال و ايجاز، بيرون مىآورد؛ چنانكه سوره بقره شرح و بسطِ سوره حمد است. حال ببينيم اين ضابطه و قاعده و «وجه تناسب» در همه قرآن و به ويژه در سوره حمد و بقره جارى است؟
نقد اوّل: اگر به قرآن مراجعه كنيم، خواهيم ديد كه همين اوّلين و مهمترين وجه، درمصداق، نادرست و به دور از واقع است. زيرا در ترتيب فعلى قرآن كريم، سورههاى فراوانى مىتوان يافت كه نه تنها شرح و بسط سوره قبل نيست، بلكه محتواى آنها اساسا با محتواى سوره قبل متفاوت است. به نمونههاى زير بنگريد:
1. سوره احزاب كه پس از سوره سجده آمده، تفصيل مبهمات و مجملات آن نيست.
2. سوره سبأ كه پس از سوره احزاب آمده، شرح مجملات آن نمىباشد.
3. سوره ق كه پس از سوره حجرات قرار گرفته، نه تنها شرح و بسط آن نيست بلكه مطالبش كاملاً با سوره پيشين، بى ارتباط است و حافظ سيوطى در همين كتاب، زيركانه از كنارشان گذشته و هيچ گونه تناسبى بين اين دو سوره بيان نكرده (همان: ص 79) گويى كه سوره ق اصلاً وجود خارجى ندارد!!
همين گونه است سوره ملك نسبت به سوره تحريم و سوره جن نسبت به سوره نوح و سوره اخلاص نسبت به سوره مَسَد و... . پس ضابطه اوّل سيوطى از استقراء در قرآن به دست نمىآيد.
نقد دوم: كه قاعده ياد شده نه از استقراء، بلكه از يك زمينه عقلى در ذهن سيوطى نشأت گرفته است. زيرا روال عادى در گفتارهاى علمى چنين است كه جملات، در آغاز فشرده و مجمل ادا مىشوند و سپس بسط و گسترش مىيابند. اين زمينه ذهنى سبب شده تا سيوطى از اين ديدگاه، در قرآن بنگرد. و چون اين حالت، تا حدودى، در برخى از سورهها ـ كه از نظر زمانى تقدّم و تأخر دارند ـ ديده مىشود،