مزيد علم و كمالات و درجات پيامبر مىشود. خداوند مىفرمايد «لن تجد من دونه ملتحدا.» (كهف (18) / 27) بر اساس اين آيه، پيغمبر، پناهگاهى به جز قرآن ندارد.
به هر حال، اين نكته كه در مورد قرآن گفته شد، بر اساس بشارات تورات روشن است. در تورات، سفر هجدهم (سفر تثنيه) باب 18، آيه 18 مىگويد:
«براى اولاد اسحاق و اسماعيل، پيغمبرى مثل تو اقامه مىكنم... كلام خودم را در دهانش مىنهم.»
بر اساس اين جمله تورات نيز، لفظى كه به عنوان قرآن، از دهان پيامبر بيرون مىآيد، كلامى الاهى است نه معناى آن. مؤيّد اين مطلب در آيه قرآن است:
«وإن أحد من المشركين استجارك فأجره حتّى يسمع كلام اللّه ثم أبلغه مأمنه.»
(توبه (9) / 6)
آنان كلام خدا را از دهان پيامبر مىشنيدند نه كلام شخصى پيامبر را. آنچه گفته شد، درباره وحى قرآنى بود. گفتيم كه بخش ديگرى از وحى، آن است كه معنا از خداوند است و الفاظ از پيامبر، كه به آن سنّت مىگويند و بحثهايى مفصّل دارد كه در جاى خود بايد بيان شود.
5. قرآن كلام اللّه است.
مدّعاى ما در مورد قرآن، اين است كه اين كتاب كلام خداست و كلام اللّه بودنش امرى بديهى و ضرورى است؛ در نتيجه، پيغمبرى كه اين كلام را آورده، مدّعايش صحيح است. به عبارت ديگر: نبوّت اين پيامبر بر اساس الاهى بودن اين كلام ثابت مىشود. اين مدّعاى ماست كه بايد در مورد آن توضيح دهيم.
آورنده اين كلام، ادّعا مىكند كه اين كتاب كلام خداست. فرض مىكنيم كه اين ادّعا بحقّ نباشد. اگر اين گونه فرض كنيم يا اينكه فرض كنيم كه حقّ است، در اين صورت، از نفس اين ادّعا بر مىآيد كه اين كلام، شبيه به كلام بشر نيست؛ همان سان كه خود خدا شبيه بشر نيست و خالق جز اين نمىتواند باشد.