شگفت زده مىشوند؛ تا به محضر رسول خاتم صلى الله عليه و آله وسلم مىرسند. حضرتش در وصف قرآن سخن مىگويد و به پيشگاه خداوند تعالى مىرسند. خداوند متعال مىفرمايد: «اى حجّت من در زمين و كلام صادق ناطق من! سر خود بردار و درخواست كن تا به تو عطا شود و شفاعت كن تا شفاعتت پذيرفته شود.» آن گاه قرآن در مورد برخورد گروههاى مختلف مردم با خود، به خداوند، گزارش مىدهد. خداوند تبارك و تعالى به عزّت و جلال خود سوگند ياد مىكند كه كيفر و پاداش مردم را حول محور قرآن قرار دهد؛ تا آخر حديث. (16: ج 2، ص 596 ـ 601)
بايد توجّه داشت كه روز قيامت، روز بروز حقايق است.
«فكشفنا عنك غطاءك.» (ق (50)/ 22)
در آن روز، پردهها برداشته و حقايق آشكار مىشود؛ لذا درجات و شئون قرآن در قيامت ظاهر مىشود. به اين دليل، چنين ورقهاى از حوصله و توانِ فكر ما خارج است. اين كتاب را خدا مىنويسد و به جبرئيل مىدهد؛ حقايق آن را به پيامبر مىآموزاند؛ همراه با رموز و كليدهايى كه پيامبر، همواره از آنها، ابواب علوم را كشف كند و راز بگشايد و پردهها بر دارد. در همين زمينه مىفرمايد:
«فإنّما يسّرناه بلسانك لتبشّر به المتّقين.» (مريم (19) / 97)
خداوند كليدها و رموز بطنهاى قرآن را به پيغمبر داده؛ در عين حال كه لفظ قرآن را به قلب حضرتش القاء كرده است. پيامبر هم عين همان را براى مردم خواند؛ لذا هر جا كلمه «قل» در آيه بود، پيامبر همان را نيز خواند. مثلاً خداوند فرمود: «قل أوحى إليّ...» (جن (72) / 1) پيامبر همان را خواند، نه اينكه بخوانَد: «أوحي إليّ...» در جايى خداوند فرمود: «إنّا أعطيناك الكوثر.» (كوثر (108) / 1) اينجا همان را خواند؛ نه اينكه مثلاً بخواند: «إنّ اللّه أعطاني الكوثر.» نكته مهم اين است كه پيغمبر به قرآن، پيغمبر شد نه اينكه قرآن به پيغمبر، قرآن شود. به تعبير ديگر، نبوّت پيغمبر بر اساس قرآن ثابت شد نه اينكه حقانيّت قرآن بر اساس پيامبر ثابت شود. همين قرآن، سبب