آيه «فاجعل أفئدة من الناس تهوى إليهم» (ابراهيم (14) / 37) را نيز به همين تأويل كردند كه خداوند، دلهاى جمعى از مردم را چنان قرار داده است كه به اهل بيت تمايل يابند. (17: ج 2، ص 292؛ همان، ج 52، ص 313؛ 16: ج 8، ص 311)
خداوند عمدا تعويل بر منفصل كرده و حقايق قرآن را به اهل بيت عليهم السلام سپرده است تا مردم را به درِ خانه اينان بفرستد؛ يعنى مردم را بيازمايد كه كدام يك، از سرِ اختيار، امر خداوند را به جان مىپذيرند و به اهل علم قرآن رجوع مىكنند. (17: ج 92، ص100) خداوند با نهادنِ علم قرآن در سينه جمعى، آنها را براى خلافت پيامبرش اقامه كرده است.
قرآن قطب الخطاب و قطب الكتاب دارد؛ ولى مبوّب و منظّم ـ مثل كتابهاى دانشمندان بشرى ـ نيست؛ براى اينكه به علم الكتاب، خليفه بحقّ را اقامه كند. اگر قرآن كتابى منظّم و مبوّب و مطالب آن عاميانه بود، نمىتوانست بدين سان اقامه خليفه كند.
جالب اين است كه كسانى كه در هنگام بيمارى پيامبر گفتند: «حسبنا كتاب اللّه» و مانع نوشتن وصيّتِ هدايت توسّط حضرتش شدند (14: ج 5، ص 138؛ 18: ج 5، ص 76) در زمان سقيفه، به حديث پيامبر تمسّك جستند كه جانشينان خود را از قريش مىداند. ۱ (16: ج 8، ص 343؛ 17: ج 28، ص 261)
قرآن در باب ناسخ و منسوخ، مردم را به اهل بيت ارجاع داده كه ناسخ را از
1.مرحوم تولّايى در اينجا، به نكته بسيار ظريفى اشاره مىكند. اين رخداد قابل توجّه، علاوه بر آثار شيعه، در كتابهاى اهل سنّت نيز آمده است. براى نمونه، ابن عساكر (م ۵۷۱ ق) نقل مىكند كه خليفه دوم، در روز سقيفه، به انصار كه مىگفتند: «منّا أمير» پاسخ داد: «ألستم تعلمون أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم قال: الائمّة من قريش؟» جالب اينجاست كه ابن عساكر پاسخ انصار را اين گونه نقل مىكند: «قالوا: بلى!» (تاريخ مدينة دمشق، ج ۳۰، ص ۲۸۶) فخر رازى (م ۶۰۶ ق) نيز نوشته است: بنا بر نقلى متواتر، ابوبكر در روز سقيفه، براى آنكه انصار از ادّعاى خود نسبت به خلافت، دست بر دارند، گفت: پيامبر گفته است: «الأئمّة من قريش.» فخر رازى تأكيد مىكند كه انصار همگى سخن ابوبكر را پذيرفتند. (المحصول فى علم اصول الفقه، ج ۴، ص ۳۶۸ و ۳۸۳)