است كه خداوند به پيغمبر مىبخشد. (17: ج 17، ص 89)
ضابطه كلّى را امام صادق عليه السلام به دست داده است كه با اشاره به عبارت «إيّاك أعني و اسمعي يا جارة» فرمود: ما عاتب اللّه عزّوجلّ به نبيّه، فهو يعني به ما قد مضى في القرآن...عنى بذلك غيره. (16: ج 2، ص 631)
با اين توضيح، مىتوان ميان اين آيات با آيه «و اصطنعتك لنفسي» (طه (20) / 41) جمع كرد. خداوند پيامبران را وجودهايى مقدّس و مخصوص خود آفريده است. ولذا خيَرَة اللّه و منتخب خدا و معصوماند. لذا آيات ياد شده قبلى با آن قاعده كلامى حل مىشود. (نيز: نك: 16: ج 11، ص 78 تا 86)
گاهى قرآن به شيوه مَجاز سخن مىگويد. مثلاً از قول يهوديها نقل مىكند كه دست خدا را بسته مىدانند. (مائده (5) / 64) اگر يهود بپرسد: ما كِى و كجا چنين گفتهايم؟ پاسخ مىدهيم: در موارد متعدّد، بيانهايى داريد كه نتيجهاش به كنايه، آن است كه دست خدا را بسته بدانيد. اين تعبير، مجاز است؛ يعنى اينكه قدرت بارى تعالى را محدود بدانيد. قرينه براى مجاز، قرينه متّصله است كه عقل باشد. عقل مىگويد كه خدا دست جسمى ندارد. برخى مَجازها نيز به قرينه نقليّه روشن مىشود؛ يعنى بر اساس كلامِ «من عنده علم الكتاب.» آنچه گفته شد، بخشى از دلايل و شواهدى است كه نشان مىدهد حجّيّت قرآن، منحصر به ظاهر قرآن نيست؛ بلكه به مدلول حديث متواتر ثقلين، كتاب در كنار حامل علم آن، حجّت خداست. و اين دو، هرگز از هم جدايى ندارند.
8. تحدّىِ قرآن به چيست؟
در قرآن، سه تحدّى شده است:
الف. «قل لئن اجتمعت الإنس و الجنّ على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله.» (اسراء (17) / 88)
ب. «فأتوا بعشر سور مثله مفتريات.» (هود (11) / 13)