قرآن هم به يهود پاسخ داد، هم به نصارا: «و قالت اليهود عزيرٌ ابن اللّه و قالت النصارى المسيح ابن اللّه.» (توبه (9) / 30) مخصوصا به يهوديها كه خود را نور چشمىِ خدا مىدانستند و مىگفتند: «نحن أبناء اللّه.» (مائده (5) / 18)
همچنين خداوند در قرآن، به عربهاى جاهلى ـ كه ملائكه را دختران خدا مىدانستند و اين عرفانشان بود! ـ پاسخ داد: چرا پسر را كه دوست داريد، براى خود نگاه مىداريد؛ ولى دختران را كه دوست نداريد، به خدا نسبت مىدهيد؟ (نحل (16) / 57)
امّا سخن قرآن منحصر به اين مطلب نيست. قرآن به تمام عوالم مىرود و براى همه، كلام تازه دارد. تمام معناى «لم يلد» نيز پاسخگويى به مشركان و يهود و نصارا نيست. از جمله جلوههاى ديگر اين است: خداوند فرزندان لطيف ندارد؛ مانند حالات مختلفه كه ما داريم (غم و شادى و فكر و سماع و ذوق و...). همچنين فرزندان علمى ندارد مانند اعيان ثابته مستجنّ در كنه ذات. پس خلقت به معناى صدور، تولّد است كه خداوند، از آن مبرّا و منزّه است.
11ـ7) لم يولد
خداوند پدر ندارد و از كسى زاييده نشده است. كمالاتش را از كسى نگرفته است. در دعاى مأثور دارد: يا حيّا لم يرث الحياة من حيّ. (17: ج 91، ص 393) حىّ است؛ امّا حيات خود را از يك حىّ ديگر به ارث نبرده است.
11ـ8) ولم يكن له كفوا أحد
خداوند همدوش و همسر ندارد. «لم يتّخذ ولدا و لم يكن له شريك في الملك ولم يكن له وليّ من الذُّلّ و كبّره تكبيرا.» (اسراء (17) / 111)
اساسا وقتى كسى هم سنخ او نشد، نمىتواند ادّعاى كفويّت با او كند؛ چون كفويّت فرع بر سنخيّت است كه اصل سنخيّت خلق با خالق، باطل است.