تأويل پاينده و لزوم امام زنده - صفحه 136

موج هزار قطره مى‏شود. در قرآن، به عيان، مى‏بينيم كه زبان بشرى با همه ضعف ذاتى‏اش، ناگهان وعاء كلام الاهى مى‏شود و ناتوانى‏اش را در برابر نيرويى بى‏نهايت بزرگ‏تر از آنكه در خيال بگنجد، برملا مى‏بينيم. (9: ص 61)
ناتوانى زبان بشرى براى افاده تمام و كمال آن حقايقِ برتر از كون و مكان، ايجاب مى‏كند كه بشر به تلاشى خستگى‏ناپذير براى درك و فهم نامه خداوندى دست بزند. همين ضرورت، از جمله ويژگيهاى مشترك و شايد اصلى‏ترين ويژگيهاى مشترك اين سه دين ابراهيمى است. به اعتقاد هانرى كربن، همه اين امّتها مشكل واحدى دارند كه پديدار دينى بنيادين مشتركى آن مشكل را طرح كرده است. مشكلْ اين است كه كتاب مقدّس (آسمانى) زندگى در اين جهان را تنظيم كرده و راهنماى عالم ديگر است. اوّلين و آخرين فريضه همانا فهم معناى حقيقى اين كتاب است. (6: ص 11) همين ويژگى مى‏تواند سرآغاز مطالعه تطبيقى سازنده در باب معنويّت اين سه دين باشد و بر اين مبنا مى‏توان ديد كه اشتراك ميان اين سه دين بسى ژرف‏تر از اشتراك ميان آنها و ديگر اديان خارج از خانواده‏ى اديان ابراهيمى، مانند آيين بودا يا آيين هندوست.
3. بنابراين مسئله اصلى مسلمانان، همانند ديگر پيروان اديان اهل كتاب، فهم كتاب آسمانى است. بالاترين مرتبه درك اين كتاب، همانى است كه از طريق تأويل دست مى‏دهد. براى روشن‏شدن معناى اين اصطلاح، آن را با دو واژه‏ى ديگرـ كه هر كدام به يك معنا در مقابل آن قرار دارند و به معناى ديگر مكمِّل آن‏اندـ مقايسه مى‏كنيم. از سويى در مقابل تأويل، تفسير و از سوى ديگر در مقابل آن، تنزيل را داريم. در مورد تأويل و تفسير بايد گفت: با توجّه به اينكه كلام خداوند، ژرفايى بسيار بيشتر از كلام بشرى دارد، ناگزير بايد اين كلام، كلامى ذوبطون باشد. در اين كلام ذوبطون، ظاهر و باطن موضوعيّت پيدا مى‏كند. حال به ازاى ظاهر كلام، تفسير و به ازاى باطن آن، تأويل شكل مى‏گيرد. تفسيرْ شرح معناى كتاب بر پايه ظاهر كلامى آن است. در تفسير «بنا را بر قواعد دستور زبان عرب مى‏گذارند»، معانى متفاوت كلمه را در نظر مى‏گيرند و گاه مى‏پذيرند كه معناى مجازى، ممكن است

صفحه از 153